جدول جو
جدول جو

معنی پگی - جستجوی لغت در جدول جو

پگی
(پِ)
شارل. نویسندۀ فرانسوی، متولد در ارلئان به سال 1873 میلادی وی عرفانی مسلک و وطن پرست بود و در 1914 میلادی وفات کرد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پری
تصویر پری
(دخترانه)
فرشته، جن، همزاد، در فرهنگ عوام، موجودی بسیار زیبا نیکوکار و نامرئی که گاه خود را نشان می دهد و با جمالش انسان را فریفته خود می کند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پتی
تصویر پتی
تهی، خالی
برهنه، لخت، عریان، اوروت، ورت، لوت، لچ، رت، متجرّد، غوشت، لاج، تهک، عور، عاری، معرّیٰ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پهی
تصویر پهی
خرزهره
حنظل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، ابوجهل، پژند، شرنگ، کبستو، خربزۀ ابوجهل، پهنور، فنگ، هندوانۀ ابوجهل، گبست، کرنج، حنظله، علقم، کبست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوی
تصویر پوی
پوییدن، پسوند متصل به واژه به معنای پوینده مثلاً راه پوی، گرگ پوی
پوی پوی: پویا پوی، پویه پوی، دوان دوان، برای مثال نبد راه بر کوه از هیچ روی / دویدم بسی گرد او پوی پوی (فردوسی - ۱/۱۷۶ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پای
تصویر پای
پاییدن، پسوند متصل به واژه به معنای پاینده مثلاً دیرپای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گپی
تصویر گپی
بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپّی، قرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پری
تصویر پری
موجود افسانه ای و اساطیری نظیر جن به صورت زنی بسیار زیبا که مانند فرشته بال دارد و پرواز می کند و در زیبایی نقیض دیو است، کنایه از زن زیبا، جن
دو روز پیش، پریروز، برای مثال مرد امروزی هم از امروز گوی / از پری و دی و فردا دم مزن (محمدشیرین مغربی - لغتنامه - پری)، دو شب پیش، پریشب
پاداش، جایزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پگه
تصویر پگه
پگاه، صبح زود، سحر، هنگام سحر، برای مثال پگه تر زآن بتان عشرت انگیز / میان دربست شاپور سحرخیز (نظامی۱۴ - ۱۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
(خَپَ)
خفگی. خبگی. حالت خفه شدن. حالتی که براثر بیرون نیامدن نفس دست دهد. رجوع به خفگی شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
بلغت زند و پازند ارزن را گویند و آن غله ای است معروف. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پلی
تصویر پلی
فرانسوی چین
فرهنگ لغت هوشیار
بوزینه میمون قرد: ... دگر گروه پیش از داود بودند اندر دیهی که روز شنبه ماهی داشتندی و شنبه را نگاه نداشتندی. خدای تعالی ایشانرا مسخ کرد و گپی و بوزینه گردانید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگی
تصویر سگی
سگ بودن کلبیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیگ
تصویر پیگ
پیک قاصد
فرهنگ لغت هوشیار
هر کاسه و پیاله (عموما)، طاس مس ته سوراخ که بر روی آب گذارند برای تعیین ساعات پنگان فنجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای
تصویر پای
قدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پپگی
تصویر پپگی
حالت و کیفیت پپه پخمگی چلمنی گولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پگه
تصویر پگه
صبح زود اول بامداد، زود مقابل دیر
فرهنگ لغت هوشیار
تهی خالی بی خورش ساده تنها: نان پتی، برهنه روت لخت عور: پاپتی، آشکار. یا دوغ پتی. دوغ بی کره و روغن و بسیار آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خپگی
تصویر خپگی
حالت خفه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
موجود مافوق طبیعی که اصلش از آتش است و بچشم نیاید و غالباً نیکوکار است آکندگی، مملوی، انباشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
پول کوچک مسین یا برنجین کم بها پول ریزه نازک بسیار تنک رایج قاز پاپاسی پشیزه پشی جندک تسو طسوج، سکه مسین ساسانیان، فلس که شست تای آن یکدرم بوده است، سکه قلب، فلس ماهی پولک ماهی، گلها از زر و سیم که برای زینت بر دوال کمر دوزند نوپلکهای چرم که بدامن چادر دوزند و بند از آن گذرانند. یا به پشیزی نیرزیدن، سخت بی ارج و قدر بودن سخت ناچیز بودن، یا پشیز از دینار ندانستن، قوه تمیز و تشخیص نیک از بد و صحیح از سقیم ندانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسی
تصویر پسی
تاخیر
فرهنگ لغت هوشیار
رفتن بشتاب و نه نرم رفتار متوسط، جمع (نوند شتابنده هنجار جوی چنان شد که بادش نه دریافت پوی) (گرشاسب نامه) -2 در بعضی ترکیبات بجای پوینده آید: چالاک پویراه پوی. توضیح در سگ پوی و گرگ و پوی بمعنی پوینده مانند سگ و مانند گرگ آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهی
تصویر پهی
خر زهره، خربزه تلخ حنظل پهنور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای
تصویر پای
پا، بخش، سهم، مقداری از زمین که با یک گاو می توان شخم زد، کنایه از ایستادگی و پایداری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پتی
تصویر پتی
((پَ))
خالی، ساده، برهنه، لخت، آشکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پری
تصویر پری
((پَ))
مخفف پریر، بر سر واژه های شب و روز می آید و معنای دو شب پیش یا دو روز پیش را می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پری
تصویر پری
((پَ))
مؤنث جن، که به صورت زنی زیبا تصور می شود، نوعی پارچه بسیار لطیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پهی
تصویر پهی
((پَ))
خربزه تلخ، حنظل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوی
تصویر پوی
رفتن به شتاب، در ترکیب با بعضی واژه ها، معنای پوینده می دهد، راه پوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گپی
تصویر گپی
((گُ))
بوزینه، میمون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پری
تصویر پری
جن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پری
تصویر پری
Fullness
دیکشنری فارسی به انگلیسی