جدول جو
جدول جو

معنی پژیدن - جستجوی لغت در جدول جو

پژیدن(گَ شُ دَ)
در فرهنگ شعوری بمعنی پزیدن و پختن و طبخ آمده است. و آن ظاهراً صورتی از پزیدن است
لغت نامه دهخدا
پژیدن
پزیدن
تصویری از پژیدن
تصویر پژیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پکیدن
تصویر پکیدن
باد کردن، ورم کردن، ترکیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نژیدن
تصویر نژیدن
نزیدن، بیرون کشیدن، کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پزیدن
تصویر پزیدن
پختن، مادۀ خوراکی را روی آتش گذاشتن و حرارت دادن تا قابل خوردن شود، طبخ کردن، نرم و قابل خوردن شدن مواد غذایی توسط حرارت، طبخ شدن ، اشیای سفالی را در کوره گذاشتن و حرارت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پفیدن
تصویر پفیدن
پف کردن، ورم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
پرواز کردن، بال و پر زدن پرندگان در هوا، جهیدن، جستن از جا به طور ناگهانی، بخار شدن و به هوا رفتن جسم فرّار از قبیل الکل، بنزین و آمونیاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آژیدن
تصویر آژیدن
آجیدن، فروکردن سوزن یا درفش یا نشتر در چیزی، بخیه زدن، سوزن زدن، سوراخ کردن، دندانه دار ساختن سطح چیزی، مثل دندانه ها و ناهمواری های سوهان یا سطح سنگ آسیا، آجدن، آزدن، آزندن، آزیدن، آژدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غژیدن
تصویر غژیدن
خود را روی زمین کشیدن، نشسته روی زمین خزیدن، برای مثال گر تو باشی راست ور باشی تو کژ / پیشتر می غژ بدو واپس مغژ (مولوی - ۲۴۳)، باز حس کژ نبیند غیر کژ/ خواه کژ غژ پیش او یا راست غژ (مولوی - ۶۱۵)، بر روی هم افتادن دو چیز، برای مثال زاغ بیا بان گزید، خود به بیابان سزید / باد به گل بر وزید، گل به گل اندر غژید (کسائی - ۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
پر شدن، انباشته شدن
فرهنگ فارسی عمید
نشسته راه رفتن چنانکه کودکان و مردم شل و زمین گیر روند خزیدن، برهم نشستن دو چیز بهم چسبیدن، طبقه طبقه روی هم گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلیدن
تصویر پلیدن
پژوهش کردن تجسس کردن پالیدن، آهسته بجایی در شدن خزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکیدن
تصویر پکیدن
ورم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پزیدن
تصویر پزیدن
پخته شدن، رسیدن (میوه)، پختن
فرهنگ لغت هوشیار
پرستاری کردن طفل بیمار یا پیر را تر و خشک کردن تیمار داری مروسیدن بیمار را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژیدن
تصویر آژیدن
آجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پچیدن
تصویر پچیدن
پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
((پَ دَ))
پرواز کردن، برجستن و سوار شدن، جهیدن، تبخیر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نژیدن
تصویر نژیدن
((نَ دَ))
بیرون کشیدن، بیرون آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غژیدن
تصویر غژیدن
((غَ دَ))
خزیدن، به هم چسبیدن، طبقه طبقه روی هم گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلیدن
تصویر پلیدن
((پَ دَ))
جستجو کردن، آهسته به جایی در شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پزیدن
تصویر پزیدن
پخته شدن، رسیدن (میوه)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پژردن
تصویر پژردن
((پِ ژُ دَ))
پرستاری کردن از کودک، پیر یا بیمار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پکیدن
تصویر پکیدن
پاره شدن، ترکیدن، مردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آژیدن
تصویر آژیدن
((دَ))
آژدن، آجیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پکیدن
تصویر پکیدن
انفجار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
Bob, Bounce, Hop, Pounce
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
плыть , прыгать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
schwimmen, aufspringen, hüpfen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
плавати , стрибати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
pływać, odbijać się, skakać, skakać na
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
漂浮 , 弹跳 , 跳 , 猛扑
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
flutuar, quicar, pular, saltar sobre
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
galleggiare, rimbalzare, saltare, saltare su
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
flotar, rebotar, saltar, saltar sobre
دیکشنری فارسی به اسپانیایی