- پژوهیده
- باز جسته کاویده پژوهش کرده
معنی پژوهیده - جستجوی لغت در جدول جو
- پژوهیده
- جستجوشده،
برای مثال سخن شد پژوهیده از هر دری / ز شاهی و از شاه هر کشوری ، رسیدگی شده(فردوسی - ۱/۱۱۸)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تفحص کردن
جستجو کننده جوینده پژوهش کننده مستفسر محقق متجسس، کار آگاه خبر چین مفتش جاسوس منهی، خواهان طالب، خردمند دانا زیرک. یا پژوهنده اختر. ستاره شناس منجم
افسرده، بی آب و تاب، پریشان، آشفته، درهم
پژمرده، افسرده، ژولیده، درهم شده، پریشان، ژولیده، برای مثال صبحدمان مست برآمد ز کوی / زلف پژولیده و ناشسته روی (سنائی۲ - ۵۱۴)
محقق، جستجو کننده، تفحص کننده، جوینده، برای مثال پژوهنده ای بود حجت نمای / در آن انجمن گشت شاه آزمای (نظامی۵ - ۸۶۹) ، مرد خردمند و دانا
جستجو کردن، تفحص کردن، تحقیق کردن، خواستن، طلب کردن، بازجستن، جویا شدن
تر شده، آبپاشی شده
کاویده شدن باز جسته شدن
مذموم
حق التحقیق
منعکس
پرورده
پژمرده
که پژوهیدن آن ضروری است در خور پژوهیدن
حالت آنچه پژوهیده باشد
پژمرده شدن، پریشان گردیدن، در هم شدن، نرم گردیدن، پژمرده کردن، در هم آمیختن، تفحص کردن باز پرسیدن، نصیحت کردن
پناه گرفته التجا یافته ملتجی شده
خسته و درمانده شده، به تنگ آمده
سرزنش شده، زشت شمرده شده، ناپسندیده
پژمرده، افسرده، اندوهگین، پلاسیده، پژمریده
وژولیدن، پژمرده شدن، درهم شدن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، بشولیدن، پشولیدن، پریشیدن، برهم خوردن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، بشولیدن، پشولیدن، پریشیدن، برهم خوردن
دانا و پسندیده
سرزنش شده عیب گفته مقابل ستوده
پژمرده، برای مثال چون برگ لاله بوده ام و اکنون / چون سیب پژمریده بر آونگم (رودکی - ۵۲۶)
پسندیده، شایسته
عاقل، دانا، خردمند، پیردل، متدبّر، متفکّر، صاحب خرد، خردومند، بخرد، فرزانه، فرزان، حصیف، راد، باخرد، اریب، لبیب، داناسر، خردور، نیکورای، خردپیشهبرای مثال هرکه فرهنگ از او فروهیده ست / تیزمغزی از او نکوهیده ست (عنصری - ۳۶۴) ، دارای فر و شکوه
عاقل، دانا، خردمند، پیردل، متدبّر، متفکّر، صاحب خرد، خردومند، بخرد، فرزانه، فرزان، حصیف، راد، باخرد، اریب، لبیب، داناسر، خردور، نیکورای، خردپیشه
پناه برده، پناه گرفته، کسی که دیگری به او پناه برده، پناه دهنده