معنی پژواکیده - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با پژواکیده
پرواسیده
- پرواسیده
- پرماسیده. بدست مالیده. لمس شده بجهت تمییز درشتی و نرمی:
هر که پرواسیده آن اندام را
در کف خود دیده سیم خام را.
شهرۀ آفاق.
، پرداخته. فراغ یافته
لغت نامه دهخدا
پژوهیده
- پژوهیده
- جستجوشده، برای مِثال سخن شد پژوهیده از هر دری / ز شاهی و از شاه هر کشوری (فردوسی - ۱/۱۱۸)، رسیدگی شده
فرهنگ فارسی عمید
پژولیده
- پژولیده
- پژمرده، افسرده، ژولیده، درهم شده، پریشان، ژولیده، برای مِثال صبحدمان مست برآمد ز کوی / زلف پژولیده و ناشسته روی (سنائی۲ - ۵۱۴)
فرهنگ فارسی عمید