جدول جو
جدول جو

معنی پویاننده - جستجوی لغت در جدول جو

پویاننده
دواننده، آنکه دیگری را وادار به دویدن کند، آنکه سوار بر اسب یا چهارپای دیگر شود و او را بدواند
تصویری از پویاننده
تصویر پویاننده
فرهنگ فارسی عمید
پویاننده
(نَ دَ / دِ)
آنکه کسی را بپوییدن دارد. براه برنده. دواننده. بپویه دارنده. بپویه برنده
لغت نامه دهخدا
پویاننده
آنکه کسی یا چارپایی را بپوییدن دارد براه برنده دواننده
تصویری از پویاننده
تصویر پویاننده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پژولاننده
تصویر پژولاننده
افسرده کننده، رنجه کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچاننده
تصویر پیچاننده
پیچ دهنده، کسی که چیزی را در جایی بپیچاند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پویانیدن
تصویر پویانیدن
به پویه بردن ستور، دوانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشاننده
تصویر پوشاننده
کسی که روی چیزی را بپوشاند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوساننده
تصویر پوساننده
آنکه یا آنچه چیزی را بپوساند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رویاننده
تصویر رویاننده
آنکه دانه یا گیاهی را رویانده و پرورش می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوسانیده
تصویر پوسانیده
آنچه پوسیده کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوشاننده
تصویر نوشاننده
کسی که آب یا شراب به کسی بخوراند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوراننده
تصویر شوراننده
کسی که مردم را بشوراند، آنچه کسی را به هیجان بیاورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریاننده
تصویر گریاننده
کسی که دیگری را بگریاند، چیزی که باعث گریه شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوزاننده
تصویر سوزاننده
کسی که چیزی را بسوزاند، آنچه چیزی را بسوزاند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ دَ / دِ)
آنچه پوساند. آنکه بپوسیدن دارد
لغت نامه دهخدا
(نَنْ دَ / دِ)
که رویاند. که نمو دهد. (فرهنگ فارسی معین). آنکه برویاند. (یادداشت مؤلف). رجوع به رویانیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گریاننده
تصویر گریاننده
آنکه یا آنچه بگریاندگریه آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوغاننده
تصویر لوغاننده
دوشاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوچاننده
تصویر لوچاننده
آنکه چشم خود را کج و کوله کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوراننده
تصویر گوراننده
درهم و برهم کننده آشفته سازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوسانیده
تصویر پوسانیده
آنچه را که پوسیده کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوراننده
تصویر شوراننده
تحریک کننده، انگیراننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوزاننده
تصویر سوزاننده
آنکه یا آنچه بسوزاند محرق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچاننده
تصویر پیچاننده
آنکه بپیچاندخماننده گرداننده به پیچ و تاب دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویانیدن
تصویر پویانیدن
براه بردن (ستور و غیره) : ایجاف پویانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروراننده
تصویر پروراننده
بزرگ کننده، تربیت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشاننده
تصویر خوشاننده
خشک کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوراننده
تصویر خوراننده
کسس که غذا یا چیز دیگر (مانند سم) را بدیگری بخوراند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوشاننده
تصویر جوشاننده
آنکه مایعی را بجوش آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویانیده
تصویر رویانیده
رشد داده، نمو داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالاننده
تصویر پالاننده
اسم پالانیدن، افزون کننده افزاینده. افزاینده، افزون کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوساننده
تصویر پوساننده
آنچه که بپوساند آنکه بپوسیدن دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویاننده
تصویر رویاننده
نمو دادن (تخم یا دانه کاشته شده و مانند آن) رشد دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشاننده
تصویر نوشاننده
آنکه کسی را بنوشیدن وادار کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروراننده
تصویر پروراننده
مربی
فرهنگ واژه فارسی سره