جدول جو
جدول جو

معنی پولادسنج - جستجوی لغت در جدول جو

پولادسنج
(اَ جَ)
جنگی. دلاور. شجاع. اسلحه دار. (انجمن آرا). ج، پولادسنجان:
ترازوی پولادسنجان بمیل
ز کفه بکفه همی راند سیل.
نظامی.
گرازنده شد تیغ بی هیچ رنج
دو نیمه شد آن کوه پولادسنج.
نظامی.
رسیدند پولادسنجان چو باد
اساسی نهادند محکم نهاد.
میر خسرو
لغت نامه دهخدا
پولادسنج
((سَ))
دلاور، جنگاور
تصویری از پولادسنج
تصویر پولادسنج
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پولادوند
تصویر پولادوند
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از فرماندهان دلاور ایرانی در زمان کیقباد پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پولادسم
تصویر پولادسم
اسبی که سم های سخت دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پولادسنب
تصویر پولادسنب
آنچه پولاد را بسنبد و سوراخ کند، سوراخ کنندۀ پولاد مثلاً نیزۀ پولادسنب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پولادین
تصویر پولادین
آنچه از پولاد ساخته شود، به رنگ پولاد، کنایه از هر چیز سخت و محکم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پولادچنگ
تصویر پولادچنگ
آنکه دست و پنجۀ سخت و نیرومند دارد، پولاددست، قوی پنجه، برای مثال پس و پیش ترکان طاووس رنگ / چپ و راست شیران پولادچنگ (نظامی۵ - ۹۵۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پولادسا
تصویر پولادسا
آنچه پولاد را بساید، سایندۀ پولاد، برای مثال رواروزنان تیر پولادسای / در اندام شیران پولادخای (نظامی۵ - ۷۹۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پولادتن
تصویر پولادتن
آنکه تن سخت و اندام قوی دارد، برای مثال همه خیل کابل شدند انجمن / بر آن کشته پیلان پولادتن (اسدی - ۲۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
که تن سخت و قوی دارد:
همه خیل کابل شدند انجمن
بر آن کشته پیلان پولادتن.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(سُ)
که سمی سخت دارد:
سیه چشم و بور ابرش و گاو دم
سیه خایه و تندو پولادسم.
فردوسی.
چنان تاخت ارغون ؟ پولادسم
که در گنبد از گرد شد ماه گم.
اسدی
لغت نامه دهخدا
برنگ پولاد، فولادی، پولادی:
چون سنجق شاهیش بجنبد
پولادین صخره را بسنبد،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
که پولاد را ساید،
بسیار سخت و محکم:
روارو زنان تیر پولادسای
در اندام شیران پولادخای،
نظامی،
چو شه دید کز سنگ پولادسای
خراشیده میشد سم چارپای،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(چَ)
که چنگی از پولاد دارد. که چنگی سخت قوی دارد. فولادین مخلب:
پس و پیش ترکان طاووس رنگ
چپ و راست شیران پولادچنگ.
نظامی.
چنان تیشه زد مرد پولادچنگ
که آتش برون آمد از تاب سنگ.
نظامی.
ز بیم عقابان پولادچنگ
نگردد کسی گرد آن خاره سنگ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام پهلوانی تورانی که رستم او را بیفکند. (شاهنامه) :
چو خاراشکافی کندآهنش
چه پولادوند و چه روئین تنش.
امیرخسرو.
رجوع به پولاد شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
تیره ای از طائفۀ چهار لنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76). دارای شعب هیودی، سالاروند، خانه جمالی، خانه قائدی، گراوند
لغت نامه دهخدا
(اَ بَهْ)
که پولاد را سنبد. عظیم سخت:
عزم تو کشورگشاو خشم تو بدخواه سوز
رمح تو پولادسنب و تیغ تو جوشن گداز.
فرخی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پولادین
تصویر پولادین
منسوب به پولادین ساخته از پولاد فولادی فولادین: (مجرمانرا تن پولادی فرسوده شدی گر تو اندر خور هر جرم دهی باد افراء) (فرخی)، برنگ پولاد فولادی. منسوب به پولاد، فولادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولاد سنب
تصویر پولاد سنب
آنکه پولاد را سنبدکسی که فولاد را سوراخ کند: (عزم تو کشور گشا و خشم تو بد خواه سوز رمخ تو پولاد سنب و تیغ تو جوشن گداز) (فرخی)، پولاد سم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولاد سنج
تصویر پولاد سنج
دلاور شجاع جنگاور: (گرازنده شد تیغ بی هیچ رنج دو نیمه شد آن کوه پولاد سنج) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولادین
تصویر پولادین
ساخته شده از پولاد، بسیار محکم، نیرومند
فرهنگ فارسی معین