جامه ای که از آن عمامه و شال کمر میکرده اند: قاری، مصنفات تو بر پوشی و برک هر جا رفوگران هنرور نوشته اند، نظام قاری (دیوان البسه)، دارم بسی ز ریشه پوشی خیالها یابم ز عقد طرۀ دستار حالها، نظام قاری (دیوان البسه)، این سرکشی که در سر پوشی مصری است کی دست کوتهم بمیانش کمر شود، نظام قاری (دیوان البسه)، نشان پوشی و نقش علم نخواهد ماند نماند بندقی و ریشه هم نخواهد ماند، نظام قاری (دیوان البسه)، میان شدّه و معجر خصومتی افتاد چنانکه پوشی و دستار را مقالات است، نظام قاری (دیوان البسه)، تا چند کنی پوش ز پوشی کسان از جامۀ عاریت نشاید برخورد، نظام قاری (دیوان البسه)، بخشد کهن آنکش نوپوشی ثمین باشد یک نکته از این دفتر گفتیم و همین باشد، نظام قاری (دیوان البسه)، بس که بر کوه و کمر سر زده پوشی میان هیچ واقف نشد از معنی پشمین شلوار، نظام قاری (دیوان البسه)
جامه ای که از آن عمامه و شال کمر میکرده اند: قاری، مصنفات تو بر پوشی و برک هر جا رفوگران هنرور نوشته اند، نظام قاری (دیوان البسه)، دارم بسی ز ریشه پوشی خیالها یابم ز عقد طرۀ دستار حالها، نظام قاری (دیوان البسه)، این سرکشی که در سر پوشی مصری است کی دست کوتهم بمیانش کمر شود، نظام قاری (دیوان البسه)، نشان پوشی و نقش علم نخواهد ماند نماند بندقی و ریشه هم نخواهد ماند، نظام قاری (دیوان البسه)، میان شدّه و معجر خصومتی افتاد چنانکه پوشی و دستار را مقالات است، نظام قاری (دیوان البسه)، تا چند کنی پوش ز پوشی کسان از جامۀ عاریت نشاید برخورد، نظام قاری (دیوان البسه)، بخشد کهن آنکش نوپوشی ثمین باشد یک نکته از این دفتر گفتیم و همین باشد، نظام قاری (دیوان البسه)، بس که بر کوه و کمر سر زده پوشی میان هیچ واقف نشد از معنی پشمین شلوار، نظام قاری (دیوان البسه)
پوششی که برای در معرض دید قرار نگرفتن بخشی از صحنه یا دیده شدن بخش خاصی از صحنه در دوربینهای غیر دیجیتالی تعبیه می شود، مانند نمای نقطه نظر بازیگری که با دوربین به جایی نگاه می کند. این تمهیدات اکنون دردوربینهای دیجیتالی تعبیه شده است
پوششی که برای در معرض دید قرار نگرفتن بخشی از صحنه یا دیده شدن بخش خاصی از صحنه در دوربینهای غیر دیجیتالی تعبیه می شود، مانند نمای نقطه نظر بازیگری که با دوربین به جایی نگاه می کند. این تمهیدات اکنون دردوربینهای دیجیتالی تعبیه شده است
گربه، پستانداری کوچک، گوشت خوار و بسیار چالاک، با پوزۀ کوتاه، سبیل های دراز، موهای نرم و چنگال های تیز که جانوران کوچک مانند موش، گنجشک و ماهی را شکار می کند و غالباً شب ها به شکار و دزدی می پردازد. چشم هایش در تاریکی می درخشد و مردمک آن در تاریکی گرد و در روشنایی روز شبیه خط عمودی باریکی می شود
گربه، پستانداری کوچک، گوشت خوار و بسیار چالاک، با پوزۀ کوتاه، سبیل های دراز، موهای نرم و چنگال های تیز که جانوران کوچک مانند موش، گنجشک و ماهی را شکار می کند و غالباً شب ها به شکار و دزدی می پردازد. چشم هایش در تاریکی می درخشد و مردمک آن در تاریکی گِرد و در روشنایی روز شبیه خط عمودی باریکی می شود
سبقت، تقدم، پیش افتادن، پیش بودن پیشی جستن: تلاش کردن برای پیش افتادن پیشی دادن: حق تقدم دادن، فرصت دادن به کسی برای پیش رفتن و جلو افتادن پیشی کردن: پیش افتادن، جلو افتادن، پیشی گرفتن پیشی جستن: پیش افتادن، جلو افتادن، پیشی گرفتن پیشی گرفتن: پیش افتادن، جلو افتادن
سبقت، تقدم، پیش افتادن، پیش بودن پیشی جستن: تلاش کردن برای پیش افتادن پیشی دادن: حق تقدم دادن، فرصت دادن به کسی برای پیش رفتن و جلو افتادن پیشی کردن: پیش افتادن، جلو افتادن، پیشی گرفتن پیشی جستن: پیش افتادن، جلو افتادن، پیشی گرفتن پیشی گرفتن: پیش افتادن، جلو افتادن
ترکی مغولی آزوغه توشه علوفه و آزوقه و سیورسات: سلطان ارز روم قضای حقی را که او وقت محاصره اخلاط بمدد علوفه و کوشی نشانده بانواع مبرات و کرامات مخصوص شد
ترکی مغولی آزوغه توشه علوفه و آزوقه و سیورسات: سلطان ارز روم قضای حقی را که او وقت محاصره اخلاط بمدد علوفه و کوشی نشانده بانواع مبرات و کرامات مخصوص شد