جدول جو
جدول جو

معنی پوشی

پوشی
پارچه ای که از آن شال سر و کمر می ساخته اند، برای مثال تا چند کنی پوش ز پوشی کسان / از جامۀ عاریت نشاید برخورد (نظام قاری - لغتنامه - پوشی)
تصویری از پوشی
تصویر پوشی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پوشی

پوشی

پوشی
جامه ای که از آن عمامه و شال کمر میکرده اند:
قاری، مصنفات تو بر پوشی و برک
هر جا رفوگران هنرور نوشته اند،
نظام قاری (دیوان البسه)،
دارم بسی ز ریشه پوشی خیالها
یابم ز عقد طرۀ دستار حالها،
نظام قاری (دیوان البسه)،
این سرکشی که در سر پوشی مصری است
کی دست کوتهم بمیانش کمر شود،
نظام قاری (دیوان البسه)،
نشان پوشی و نقش علم نخواهد ماند
نماند بندقی و ریشه هم نخواهد ماند،
نظام قاری (دیوان البسه)،
میان شدّه و معجر خصومتی افتاد
چنانکه پوشی و دستار را مقالات است،
نظام قاری (دیوان البسه)،
تا چند کنی پوش ز پوشی کسان
از جامۀ عاریت نشاید برخورد،
نظام قاری (دیوان البسه)،
بخشد کهن آنکش نوپوشی ثمین باشد
یک نکته از این دفتر گفتیم و همین باشد،
نظام قاری (دیوان البسه)،
بس که بر کوه و کمر سر زده پوشی میان
هیچ واقف نشد از معنی پشمین شلوار،
نظام قاری (دیوان البسه)
لغت نامه دهخدا

پوشش

پوشش
پوششی که برای در معرض دید قرار نگرفتن بخشی از صحنه یا دیده شدن بخش خاصی از صحنه در دوربینهای غیر دیجیتالی تعبیه می شود، مانند نمای نقطه نظر بازیگری که با دوربین به جایی نگاه می کند. این تمهیدات اکنون دردوربینهای دیجیتالی تعبیه شده است
پوشش
فرهنگ اصطلاحات سینمایی