جدول جو
جدول جو

معنی پوشاله - جستجوی لغت در جدول جو

پوشاله
سوتک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوشابه
تصویر نوشابه
(دخترانه)
آب گوارا، نام پادشاهی در سرزمین بردع
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از موشانه
تصویر موشانه
همچون موش مانند موشان، برای مثال همچو نخلی برنیارد شاخ ها / کرده موشانه زمین سوراخ ها (مولوی - ۶۷۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگاله
تصویر پرگاله
پاره ای از چیزی، حصه، پاره، لخت، وصله، پینه، پژگاله، پرکاله، برای مثال ماه تمام است روی دلبرک من / وز دو گل سرخ اندر او پرگاله (رودکی - ۵۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشالی
تصویر پوشالی
هر چیز سست، سبک و بی دوام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرساله
تصویر پرساله
کهن سال، سال خورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوشانه
تصویر لوشانه
چرب و شیرین، لقمۀ چرب و شیرین، سخن شیرین و دل چسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوشاخه
تصویر دوشاخه
هر آلتی که بر سر آن دو میله به شکل دو انگشت باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشال
تصویر پوشال
گیاه خشک، تراشۀ چوب، ساقه های نازک نی و جگن و گیاه های دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوشاره
تصویر لوشاره
زمینی که سیل از آن عبور کرده باشد، لوره، لورکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوسانه
تصویر پوسانه
فروتنی، چرب زبانی برای فریب دادن کسی، چاپلوسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوشابه
تصویر نوشابه
نوعی نوشیدنی شیرین و گازدار، آب گوارا، شربت
نوشابۀ الکلی: مشروب الکلی، عرق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرکاله
تصویر پرکاله
پاره ای از چیزی، حصه، پاره، لخت، وصله، پینه، پرگاله، پژگاله
فرهنگ فارسی عمید
(پَ لَ / لِ)
پرکاله. پرغاله. پرگاره. (رشیدی). وصله ای باشد که بر جامه دوزند. (لغت نامۀ اسدی). کژنه. (لغت نامۀ اسدی). وصله در جامه. پینه و وصله که بر جامه دوزند. (برهان). فضله ای که در جامه کنند چون وصله ای در او دوزند از هرچه بود و کژنه نیز گویند. (حاشیۀ فرهنگ اسدی) :
ماه تمام است روی کودکک من
وز دوگل سرخ اندرو پرگاله.
رودکی.
، پاره ای از هر چیزی. (فرهنگ رشیدی). حصه و پاره و لخت باشد. (برهان). فلقه: الأنقیاب،بد و واشدن بیضه، یعنی دوپرگاله شدن. (مجمل اللغه) ، قرقوس، برآمدنگاه آب گرم پلید گویا پرگالۀ آتش است. (منتهی الارب) :
من آب طلب کردم از این دیدۀ خونبار
او خود همه پرگالۀ خون جگر آورد.
خسرو.
دربار سرشکم همه پرگالۀ خون است.
شیخ علینقی (از فرهنگ رشیدی).
، پارچه ای هست ریسمانی مانند مثقالی. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(پُ لَ / لِ)
پرانین:
زمانی برق پرخنده زمانی رعد پرناله
چنان مادر ابر سوگ عروس سیزده ساله.
رودکی.
همی کوه پرناله و پرخروش
همی سنگ خارا برآمد بجوش.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ)
سر نرۀ بزرگ. کوشله. (از منتهی الارب) (از آنندراج). حشفۀ بزرگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
منسوب به پوشال، از پوشال، ضعیف و ناتوان: دولت یا مملکت پوشالی، دولت یا مملکتی کوچک و ضعیف که میان دو دولت قوی قرار گیرد تا تماسی میان دو دولت قوی نباشد
لغت نامه دهخدا
از پوچ یا پوک یا پوش + آل حرف نسبت، چیزهای سبک و میان تهی و هیچکاره چون تراشه و رندیدۀ چوب و خردۀ نجاری، الیاف و ساقه های برخی رستنی ها چون برنج و جز آن، پوچال، رندش، پر و پوشال، از اتباع است بمعنی آنچه از مرغ بجای ماند بعد از اوریدکردن آن از پر و چینه دان و امعاء دور افکندنی آن
لغت نامه دهخدا
وصله ای که بر جامه دوزند گژنه پینه وصله پرغاله پرکاله، پاره ای از هر چیز پاره لخت حصه
فرهنگ لغت هوشیار
آب گوارا، آب حیات، مشروب. یا نوشابه الکلی. مشروبی که در آن الکل نباشد، توضیح غالبا بمشروب الکلی مانند شراب و عرق اطلاق شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موشانه
تصویر موشانه
مانند موش همچون موشان: (همچو نخلی بر نیارد شاخها کرده موشانه زمین سوراخها) (مثنوی. نیک. 4: 5)
فرهنگ لغت هوشیار
چرب و شیرین و دلکش باشد، اعم از طعام و خوردنی و سخن و کلام شنیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوشانه
تصویر لوشانه
سخن دلچسب و شیرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرباله
تصویر پرباله
خانه تابستانی، بالاخانه غرفه
فرهنگ لغت هوشیار
چیزهای سبک ومیان تهی وهیچکاره چون تراشه ورندیده چوب و خرده نجاری والیاف و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشامه
تصویر پاشامه
پاجامه تنبان شلوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوباله
تصویر دوباله
دارای دو بال
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به پوشال. ساخته از پوشال، ضعیف ناتوان. یا دولت (مملکت) پوشالی. دولتی (مملکتی) کوچک و ضعیف که میان دو یا چند دولت قوی قرار گیرد تا تماسی میان آنها نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشانده
تصویر پوشانده
پوشانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشال
تصویر پوشال
تراشه چوب، ساقه نازک بعضی گیاهان مانند، برنج، نی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرگاله
تصویر پرگاله
((پَ لَ))
وصله، پینه، پاره ای از هر چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوسانه
تصویر پوسانه
((پُ))
فروتنی، چاپلوسی، چرب زبانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوشابه
تصویر نوشابه
((بِ))
آب حیات، مشروب الکلی، آب گوارا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوشالی
تصویر پوشالی
ساخته از پوشال، سست، ناتوان، بی دوام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوشابه
تصویر نوشابه
شربت
فرهنگ واژه فارسی سره