- پورمند
- صاحب پسر، صاحب فرزند
معنی پورمند - جستجوی لغت در جدول جو
- پورمند ((مَ))
- پسردار، صاحب پسر
- پورمند
- صاحب پسر، پسردار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
صاحب قدرت و توانا، پر زور، نیرومند
دارای زور و نیرو، پرزور، نیرومند، برای مثال ضعیفان را مکن بر دل گزندی / که درمانی به جور زورمندی (سعدی - ۱۸۸)
شید مند نورانی منور: بادت از خورشید و ابر تخت و جاه اندر جهان روز دولت نورمند وشاخ نعمت بارور. (مسعود سعد. 208)
معتقد، مومن
مشتری
معمولی
باردار وبارور، صاحب نفع، مثمر، صاحب بر
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
هرمز، از نامهای خداوند در آیین زرتشت، نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام ستاره مشتری، نام یکی از پادشاهان ساسانی
ثمر بخش، مفید
بهره برنده متمتع مستفید، دارای سهم و حصه
باردار، دارای بار
دارای زور و نیرو بودن زور آوری، چیره دستی، صاحب نفوذ در جامعه و دستگهاهای اداری بودن
اهور مزدا، مشتری (سیاره)، روز اول از هر ماه شمسی
بشکل خار، حقیر، پست
گرانبها، قیمتی
فروتن، متواضع
لبخند مسخره آمیز
آلتی که بر پوزه خر وگاو و مانند آن بندند که از کشت نچرد
پیراهن: من ترا پیرهندم و زیباست کهن من کلیچه مانده من. (سوزنی)
مرد سالخورده مرد کهن سالمقابل پیر زن: موکلان... آن مردمان را دیدند که با پیرمرد گفتار میکردند
آنکه یا آنچه سود دهد نافع، آنچه که بکار آید مفید بافایده مقابل مضر، برومند بارور مثمر باحاصل، سودبرنده
باهوش، زرنگ، هوشیار
یاری دهنده، یار و دوست، برای مثال نگهدار تاج است و تخت بلند / تو را بر پرستش بود یارمند (فردوسی - ۷/۹۲)
خرسند، شادمان، خوشحال، قانع
ارجمند، دارندۀ ورج، صاحب ارج
پر از پند، برای مثال نگه کن بدین نامۀ پندمند / دل اندر سرای سپنجی مبند (فردوسی - ۷/۴۰۸) ، آمیخته به پندواندرز