معنی باورمند - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با باورمند
بورمند
- بورمند
- گیاهی بغایت خوشبو. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
نازورمند
- نازورمند
- کم زور، بی زور، ناتوان، برای مِثال سگ کیست روباه نازورمند / که شیر ژیان را رسانَد گزند (نظامی۵ - ۸۲۴)
فرهنگ فارسی عمید
بهرومند
- بهرومند
- بهره مند، دارای بهره و نصیب، سودبرده، آنکه از چیزی یا کاری سود و بهره برده باشد
فرهنگ فارسی عمید