جدول جو
جدول جو

معنی پلاسنده - جستجوی لغت در جدول جو

پلاسنده
(پَ سَ دَ / دِ)
پژمرنده. آنچه بپژمرد
لغت نامه دهخدا
پلاسنده
آنچه بپژمرد پژمرده. پژمرنده، آنچه بپژمرد
تصویری از پلاسنده
تصویر پلاسنده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
متفرق، پریشان، منتشر، پاشیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شناسنده
تصویر شناسنده
آگاه، دانا، عارف، آنکه کسی یا چیزی را می شناسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلاننده
تصویر چلاننده
ویژگی کسی که چیزی را بچلاند و آب آن را بگیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلاسیده
تصویر پلاسیده
پژمرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلاسیدن
تصویر پلاسیدن
پژمرده شدن و از طراوت افتادن گل و گیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلاساندن
تصویر پلاساندن
پژمرده ساختن گل و گیاه، پلاسیده کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هراسنده
تصویر هراسنده
ترسنده، آنکه از چیزی بترسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پناهنده
تصویر پناهنده
پناه گیرنده، پناه برنده، برای مثال درگذر از جرم که خواهنده ایم / چارۀ ما کن که پناهنده ایم (نظامی۱ - ۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالاینده
تصویر پالاینده
صاف کننده، صافی کننده
فرهنگ فارسی عمید
(پَ دَ / دِ)
پژمرده، کهنه و رو بفساد نهاده (در میوه)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ / دِ)
نعت فاعلی از لاسیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پلاساندن
تصویر پلاساندن
پلاسیدن، پژمرانیدن برگ و مانند آن الواء. پلاسیده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاسندگی
تصویر پلاسندگی
حالت و چگونگی پلاسنده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بکسی یا بچیزی پناه برد پناه آورنده پناه گیرنده پناهیده زنهاری زینهاری ملتجی، جمع پناهندگان، پناه دهنده، باری تعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناسنده
تصویر شناسنده
آن که چیزی یا کسی را بشناسد آگاه مطلع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پزاننده
تصویر پزاننده
آنچه که بپزد منضج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاسیدن
تصویر پلاسیدن
پژمردن پژمریدن، رو بفساد نهادن و کهنه شدن میوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراننده
تصویر پراننده
آنکه می پراند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرماسنده
تصویر پرماسنده
لمس کننده
فرهنگ لغت هوشیار
پاشیده پاچیده پریشان پخش بشولیده پشولیده پرت وپلا متفرق متشتت، تلف شده صرف شده، گوناگون متفرق، بیگانه غریب مقابل خویش، شیفته شوریده مجذوب، بیشعور کم عقل، بی بندوبار لاابالی بی حفاظ، مشهور، حق ناشناس پست، مطالب جدا و تاء لیف ناشده. یا بخت پراگنده. بخت بد. یا پراگنده بودن، پهن بودن گسترده بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
متفرق، منتشر، پخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلاننده
تصویر خلاننده
درج کننده، نشاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلاننده
تصویر چلاننده
فشارنده فشار دهنده عصاره گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالاننده
تصویر پالاننده
اسم پالانیدن، افزون کننده افزاینده. افزاینده، افزون کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالاینده
تصویر پالاینده
پالایشگر تصفیه کننده صافی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلاینده
تصویر آلاینده
آنکه آلاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماسنده
تصویر آماسنده
ورم کرده باد کرده آماهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاسنده
تصویر لاسنده
آنکه لاس زند آنکه بازنی یا دختری ملاعبه کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاسیده
تصویر پلاسیده
پژمرده، کهنه و روبفساد نهاده (میوه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاسیده
تصویر پلاسیده
((پَ دِ))
پژمرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالاینده
تصویر پالاینده
((یَ دِ))
پالایشگر، تصفیه کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرواسنده
تصویر پرواسنده
حسگر
فرهنگ واژه فارسی سره
پژمرده، چروک، له، لهیده، لاغر
فرهنگ واژه مترادف متضاد