جدول جو
جدول جو

معنی پشتوانه - جستجوی لغت در جدول جو

پشتوانه
پشتیبان، در بانکداری سپرده ای که کسی برای اعتبار خود در بانک معین کند، کوورتور، در بانکداری طلا، نقره، جواهر و سایر اشیای گران بها که از طرف دولت یا بانک ناشر اسکناس برای اعتبار نشر اسکناس تعیین و نگهداری می شود
تصویری از پشتوانه
تصویر پشتوانه
فرهنگ فارسی عمید
پشتوانه
سپرده ای که کسی برای اعتبار خود در بانک معین کند
تصویری از پشتوانه
تصویر پشتوانه
فرهنگ لغت هوشیار
پشتوانه
((پُ نِ))
سپرده بانکی، مقدار طلا و نقره و جواهر و مانند آن که از طرف دولت یا بانک ناشر اسکناس برای اعتبار چاپ اسکناس تعیین و نگه داری می شود
تصویری از پشتوانه
تصویر پشتوانه
فرهنگ فارسی معین
پشتوانه
وثیقه
تصویری از پشتوانه
تصویر پشتوانه
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استوانه
تصویر استوانه
هر جسم ستون مانند که در دو سر آن دو دایرۀ موازی یکدیگر قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشتیوان
تصویر پشتیوان
پشتیبان، پشت وپناه، حمایت کننده، حامی، یاری دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشتواره
تصویر پشتواره
باری که بتوان آن را به پشت برداشت، پشته، کوله بار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خستوانه
تصویر خستوانه
خرقه، جامۀ درویشان، نوعی جامۀ پشمی خشن، برای مثال نگر ز سنگ چه مایه به است گوهر سرخ / ز خستوانه چه مایه به است شوشتری (معروفی بلخی - شاعران بی دیوان - ۱۴۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشتواره
تصویر مشتواره
یک مشت از چیزی، رندۀ نجاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشتوان
تصویر پشتوان
پشتیبان، پشت وپناه، تکیه گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هشتگانه
تصویر هشتگانه
دارای هشت جزء یا هشت عدد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالوانه
تصویر پالوانه
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، فراستوک، فراشتوک
ظرف سوراخ سوراخ که چیزی در آن صاف کنند، صافی، آبکش، پالونه، پالاون، پالایه، ترشی پالا، راوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرتوانی
تصویر پرتوانی
حالت و چگونگی پرتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشتگانه
تصویر هشتگانه
منسوب به هشت، دارای هشت عدد یاهشت جزو
فرهنگ لغت هوشیار
مشت مانند، یک مشت از هر چیز، رنده نجاری که بوسیله آن چوب و تخته را تراشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پستخانه
تصویر پستخانه
محل صدور و ورود نامه ها و بسته های امکانات، پیک خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتیاره
تصویر پشتیاره
آن مقدار بار که با پشت توان حمل کرد پشتاره کوله بار
فرهنگ لغت هوشیار
هر بنایی که برای استحکام بنای دیگر بدو پیوندد شمع شمعک پشتییبان پشتیوان، چوبی که پشت در افکنند تا باز نشود، تکیه گاه، معین یاور مددکار حامی
فرهنگ لغت هوشیار
اطاقی که تشت وآفتابه درآن گذارند، اطاق خواب، جامه خواب از توشک و لحاف و نهالی و مانندآن، مبرز مستراح
فرهنگ لغت هوشیار
هر بنایی که برای استحکام بنای دیگر بدو پیوندد شمع شمعک پشتییبان پشتیوان، چوبی که پشت در افکنند تا باز نشود، تکیه گاه، معین یاور مددکار حامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خستوانه
تصویر خستوانه
جامه پشمی خشن، جامه درویشان خرقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتواره
تصویر پشتواره
کوله بار
فرهنگ لغت هوشیار
سپرده بانکی برای تعیین اعتبار، مقدار طلا و نقره و جواهر و مانند آن که بانک ملی جهت انتشار پول در خزانه بانک نگهداری مینماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استوانه
تصویر استوانه
جسمی است گرد، بن او وسر اودو دایره میباشد وبه یکدیگر موازی
فرهنگ لغت هوشیار
دستبند دست برنجن، ساعد بند آهنین که در روز جنگ به دست میکردند قولچاق، صدر مجلس مسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتوان
تصویر پشتوان
((پُ))
پشت و پناه، پشتیبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشتواره
تصویر پشتواره
((پُ رِ))
آن اندازه بار که با پشت توان حمل کرد، پشتاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استوانه
تصویر استوانه
((اُ تُ نِ))
ستون، جسمی که در دو سر آن دو دایره موازی یکدیگر باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالوانه
تصویر پالوانه
((نِ))
پرستو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالوانه
تصویر پالوانه
صافی، آبکش، ظرف فلزی سوراخ سوراخ که با آن چیزها را صاف کنند، پالونه، پالاون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشتخانه
تصویر تشتخانه
((تَ نَ یا نِ))
اطاقی که تشت و آفتابه در آن گذارند، اطاق خواب، جامه خواب از توشک و لحاف و نهالی و مانند آن، مبرز، مستراح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خستوانه
تصویر خستوانه
((خُ یا خَ تَ نِ))
جامه پشمی خشن، خرقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستوانه
تصویر دستوانه
((~. نِ))
دستبند، ساعدبند آهنین که در روز جنگ در دست می کردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشتواره
تصویر مشتواره
((مُ رِ))
یک مشت از هر چیزی، رنده درودگران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشتوانکی
تصویر پشتوانکی
آمنا
فرهنگ واژه فارسی سره