جدول جو
جدول جو

معنی پشتیوان

پشتیوان
پشتیبان، پشت وپناه، حمایت کننده، حامی، یاری دهنده
تصویری از پشتیوان
تصویر پشتیوان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پشتیوان

پشتیوان

پشتیوان
هر بنایی که برای استحکام بنای دیگر بدو پیوندد شمع شمعک پشتییبان پشتیوان، چوبی که پشت در افکنند تا باز نشود، تکیه گاه، معین یاور مددکار حامی
فرهنگ لغت هوشیار

پشتیوان

پشتیوان
چوبی که بر دیوار نصب کنند بجهت استحکام. (برهان قاطع). پشتیبان. پشتوان. پشتبان: لَزَز، پشتیوان در. (منتهی الارب). لزاز، پشتیوان در. (منتهی الارب). تکیه گاه:
که پشتیوان و پشت روزگاری.
نظامی.
، یار. یاریگر. مددکار. معین. ظهیر. ناصر. پشت و پناه: و امیریوسف را با فوجی لشکر قوی به قصدار فرستاده بود و گفت که پشتیوان شماست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 244). و نیز رجوع به پشتوان و پشتبان و پشتیبان شود
لغت نامه دهخدا

پشتیوانه

پشتیوانه
سپرده بانکی برای تعیین اعتبار، مقدار طلا و نقره و جواهر و مانند آن که بانک ملی جهت انتشار پول در خزانه بانک نگهداری مینماید
فرهنگ لغت هوشیار