معنی پشتوان - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با پشتوان
پشتوان
- پشتوان
- هر بنایی که برای استحکام بنای دیگر بدو پیوندد شمع شمعک پشتییبان پشتیوان، چوبی که پشت در افکنند تا باز نشود، تکیه گاه، معین یاور مددکار حامی
فرهنگ لغت هوشیار
پشتیوان
- پشتیوان
- هر بنایی که برای استحکام بنای دیگر بدو پیوندد شمع شمعک پشتییبان پشتیوان، چوبی که پشت در افکنند تا باز نشود، تکیه گاه، معین یاور مددکار حامی
فرهنگ لغت هوشیار
پشتوانه
- پشتوانه
- سپرده ای که کسی برای اعتبار خود در بانک معین کند
فرهنگ لغت هوشیار
پشتبان
- پشتبان
- چوب سنگ و مانند آن که بر پشت در نهند تا باسانی گشوده نشود پشتیوان پشتوان، پناه حامی ظهیر
فرهنگ لغت هوشیار