جدول جو
جدول جو

معنی پالوانه

پالوانه
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، فراستوک، فراشتوک
ظرف سوراخ سوراخ که چیزی در آن صاف کنند، صافی، آبکش، پالونه، پالاون، پالایه، ترشی پالا، راوق
تصویری از پالوانه
تصویر پالوانه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پالوانه

پالوانه

پالوانه
صافی، آبکش، ظرف فلزی سوراخ سوراخ که با آن چیزها را صاف کنند، پالونه، پالاوَن
پالوانه
فرهنگ فارسی معین

پالوانه

پالوانه
پالوایه. مرغی است چند گنجشکی سیه و سپید و کوتاه پای چون بر زمین نشیند بدشواری برخیزد. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نسخۀ خطی نخجوانی). مرغی است سیاه و کوچک که پیوسته در پرواز باشد و چون بنشیند نتواند برخاست و آنرا بادخورک هم میگویند... و بعضی گویندابابیل است. (برهان). مرغکی سیاه و سفید است چند گنجشک و کوتاه پای که پیوسته در هوا پرد و چون بر زمین نشیند بدشواری برخیزد بلکه برنتواند خاست و گویند غدای او باد است و بفرستوک ماند. (اوبهی) :
آب و آتش بهم نیامیزد
پالوانه ز خاک بگریزد.
عنصری (از فرهنگ اوبهی).
چلچله. پرستو. پرستوک، پالاون. (جهانگیری). ترشی پالا. (برهان). زازل. (جهانگیری). و در فرهنگ رشیدی گوید: ’و در تحفه پالوایه و پلوایه به یای حطی آورده بجای نون و صاحب فرهنگ موافق اوست اما در بای تازی آورده بمعنی پرستو لیکن شمس فخری با زمانه و پیمانه قافیه کرده و در رسالۀ میرزا به نون و یا هر دو آورده. والله اعلم’. (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا

پالوازه

پالوازه
تاب که آویزند و زنان و کودکان بر آن نشینند و در هوا آیند و روند
پالوازه
فرهنگ لغت هوشیار

پالکانه

پالکانه
دریچه ای که از آن پنهان ببیرون نگرند دریچه پنجره، غرفه ستاوند، بام بلند، پاسنگ ترازو
فرهنگ لغت هوشیار

پالکانه

پالکانه
بالکانه، پنجره، دریچه، پنجره ای که از میله های فلزی ساخته شده
پالکانه
فرهنگ فارسی عمید