- پریزاده (دخترانه)
- پریزاد
معنی پریزاده - جستجوی لغت در جدول جو
- پریزاده
- زاده پری فرزند پری پری نژاد، (استعاره) کودک زنی زیبا، (استعاره) فرزند زیبا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زاده پری فرزند پری پری نژاد، (استعاره) کودک زنی زیبا، (استعاره) فرزند زیبا
پاکزاد
جن زده مصروع مجنون، کاهن، جمع پری زدگان
دوری کننده حذر کننده اجتناب کننده محتذر محتاط، نگهبان حافظ
غذایی که بیمار اجازه خوردن آنرا دارد، روزه
پریشان شده متفرق شده پراگنده شده، بر باد داده افشانده
پریشان کننده
فرزند پیر وشیخ ومرشد
پریشان شده، آشفته، برای مثال پریشیده عقل و پراکنده هوش / ز قول نصیحت گر آکنده گوش (سعدی۱ - ۱۰۳) ، پراکنده
فرزند پری، پری نژاد، کنایه از بچۀ بسیار زیبا
غذاهایی که پزشک برای بیمار تجویز می کند، روزه
فرار کننده، کسی که از دست دیگری یا از برابر چیزی می کند
فرار کننده فرار، فارغ برکنار: خداوند بخشایش و راستی گریزنده از کژی و کاستی، ترسو: به پرموده گفت: ای گریزنده مرد تو گرد دلیران جنگی مگرد خ، جمع گریزندگان
پرهیزکننده
ناپاک زاده
پریشان کننده
گلوله ای از خمیر که به جهت پختن نان آماده کرده باشند چانه چونه، تکه اضافی که از گلوله خمیر میگیرند هنگامی که گلوله از اندازه بزرگترباشند، آرد خشکی که زیر گلوله خمیر پاشند، نان کوله رفته در تنور
آبی که از جایی در نهری فرومی ریزد، رود یا جویی که به رود دیگر می ریزد
کسی که چیزی را بر زمین یا از ظرفی به ظرف دیگر جاری می کند
برای دعا و تحسین کار و هنر کسی به کار می رود، دست مریزاد، برای مثال اگر بتگر چون او پیکر نگارد / مریزاد آن خجسته دست بتگر (دقیقی - ۱۰۰)
در مورد تحسین کارکسی بکار رود، پهلوانی که از حریف عاجز شود و میخواهد کشتی را ختم کند گوید: مریزاد. درین صورت حریف از او دست بر میدارد. یا دست مریزاد. در مورد تحسین بکار رود: اگر بتگر چنو پیکر نگارد مریزاد آن خجسته دست بتگر. (دقیقی. گنج سخن)
((پَ دَ یا دِ))
فرهنگ فارسی معین
گلوله ای از خمیر که به جهت پختن نان آماده کرده باشند، چانه، چونه، تکه اضافی که از گلوله خمیر می گیرند هنگامی که گلوله از اندازه بزرگتر باشد، آرد خشکی که زیر گلوله خمیر پاشند، نان کوله رفته در تنور
تکۀ گلوله کرده از خمیر آرد گندم به اندازه ای که یک نان پخته شود، زواله، چونه
پرواز کرده، تبخیرشده
کسی که با پای خود راه میرود و بر مرکب سوار نیست، مقابل سوار
پروازکرده، به هوارفته