جدول جو
جدول جو

معنی پری زاده

پری زاده((پَ دِ))
فرزند پری، بچه بسیار زیبا
تصویری از پری زاده
تصویر پری زاده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پری زاده

پیری زاده

پیری زاده
عثمان صاحب افندی. از علمای نامدار عثمانی پسر پیری زاده محمد صاحب افندی. وی بسال 1122 هجری قمری در استانبول تولد یافت و پس از تحصیل علوم رسمی و طی مراتب عالیۀ علمی در زمان شیخ الاسلامی پدرش یعنی در سنۀ 1158 قاضی استانبول و در تاریخ 1165 قاضی عسکر آناطولی و در سنۀ 1169 قاضی عسکر روم ایلی گردید و بسال 1170 معزول و به اقامت چندساله در بروسه مأمور گردید و درسال 1175 بار دوم، و در سنۀ 1179 بار سوم بصدارت روم ایلی نایل گشت و در سال 1182 در عهد سلطان مصطفی خان ثالث بمنصب جلیل شیخ الاسلامی رسید و قریب 17 ماه مرجع انام بود و در اثنای سفر روسیه معزول گشت و بسال 1183 هجری قمری درگذشت و در محوطۀ جامع شریف مرادپاشادر آقسرای بخاکش سپردند. مردی ادیب و شاعر و بذله گوی و سخی بود. در اشعار تخلص صاحب دارد. (قاموس الاعلام ترکی) ، پیری زاده محمد صاحب افندی، پدرصاحب ترجمه مذکور در فوقست. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پریزاده

پریزاده
زاده پری فرزند پری پری نژاد، (استعاره) کودک زنی زیبا، (استعاره) فرزند زیبا
فرهنگ لغت هوشیار

پریزاده

پریزاده
پریزاد. فرزند پری. پری نژاد:
همه رخ چودیبای رومی برنگ
خروشان ز چنگ پریزاده چنگ.
فردوسی.
پریزاده ای یا سیاوخشیا
که دل را بمهرت همی تخشیا.
فردوسی.
سیاوش نیم نز پریزادگان
از ایرانم از شهر آزادگان.
فردوسی.
پریزادگان رزم رادل پسند
بپولاد پوشیده چینی پرند.
عنصری
لغت نامه دهخدا

پری زده

پری زده
مصروع. جن زده. مجنون. مسفوع. شَبزَق:
بمن نمای رخ و اندکی بمن ده دل
که با پری زده دارند اندکی آهن.
سوزنی.
بتی پری رخ و آهن دلی و بی رخ تو
چنین پریزده کردار و شیفته است شمن.
سوزنی
لغت نامه دهخدا