گربه، پستانداری کوچک، گوشت خوار و بسیار چالاک، با پوزۀ کوتاه، سبیل های دراز، موهای نرم و چنگال های تیز که جانوران کوچک مانند موش، گنجشک و ماهی را شکار می کند و غالباً شب ها به شکار و دزدی می پردازد. چشم هایش در تاریکی می درخشد و مردمک آن در تاریکی گرد و در روشنایی روز شبیه خط عمودی باریکی می شود
گربه، پستانداری کوچک، گوشت خوار و بسیار چالاک، با پوزۀ کوتاه، سبیل های دراز، موهای نرم و چنگال های تیز که جانوران کوچک مانند موش، گنجشک و ماهی را شکار می کند و غالباً شب ها به شکار و دزدی می پردازد. چشم هایش در تاریکی می درخشد و مردمک آن در تاریکی گِرد و در روشنایی روز شبیه خط عمودی باریکی می شود
به لغت ماوراءالنهر گربه باشد و این صورتی از کلمه پیشیک یاپشک و پشک متداول زبان آذری است. پوشنگ. (برهان). سنّور. هرّ: چند بردارد این هریوه خروش نشود باده بر سماعش نوش راست گوئی که در گلوش کسی پوشکی را همی بمالد گوش. ابوالحسن شهید. بینی آن نانت و آن قلیۀ مصنوعت چونک پوشک بنشسته بصفا اندر. منجیک. ، نوعی گیاه است از احرار بقول
به لغت ماوراءالنهر گربه باشد و این صورتی از کلمه پیشیک یاپشک و پشک متداول زبان آذری است. پوشنگ. (برهان). سِنّور. هِرّ: چند بردارد این هریوه خروش نشود باده بر سماعش نوش راست گوئی که در گلوش کسی پوشکی را همی بمالد گوش. ابوالحسن شهید. بینی آن نانت و آن قلیۀ مصنوعت چونک پوشک بنشسته بصفا اندر. منجیک. ، نوعی گیاه است از احرار بقول
خاک، که به عربی تراب گویند. (از برهان) (از لغت فرس اسدی) : در شب هجرم که سر زد گریۀ با دود آه در بروشک از سرشکم سبزه میروید سیاه. قطب الدین، برخورداری و کامیابی. (ناظم الاطباء) : درین گفتن ز دولت یاریت باد برومندی و برخورداریت باد. نظامی. بگفتن تو دادی تنومندیم تو ده زآنچه کشتم برومندیم. نظامی
خاک، که به عربی تراب گویند. (از برهان) (از لغت فرس اسدی) : در شب هجرم که سر زد گریۀ با دود آه در بروشک از سرشکم سبزه میروید سیاه. قطب الدین، برخورداری و کامیابی. (ناظم الاطباء) : درین گفتن ز دولت یاریت باد برومندی و برخورداریت باد. نظامی. بگفتن تو دادی تنومندیم تو ده زآنچه کشتم برومندیم. نظامی
بلغور است و آن غله ای باشد که در آسیا اندازند تا خرد شود و بشکند. (برهان). و از آن طعام کرده بخورند. (آنندراج) (انجمن آرا). بلغور. (از فرهنگ اسدی). رجوع به فروشه شود
بلغور است و آن غله ای باشد که در آسیا اندازند تا خرد شود و بشکند. (برهان). و از آن طعام کرده بخورند. (آنندراج) (انجمن آرا). بلغور. (از فرهنگ اسدی). رجوع به فروشه شود