جدول جو
جدول جو

معنی پرنین - جستجوی لغت در جدول جو

پرنین
(دخترانه)
مانند پر
تصویری از پرنین
تصویر پرنین
فرهنگ نامهای ایرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پروین
تصویر پروین
(دخترانه)
ثریا، نام یک صورت فلکی، ستارگان کوچک نزدیک به هم، دسته ای از شش ستاره درخشان در صورت فلکی ثور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرنیان
تصویر پرنیان
(دخترانه)
پارچه ابریشمی دارای نقش و نگار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرنیا
تصویر پرنیا
(دخترانه)
پارچه حریر، فرنیا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرنون
تصویر پرنون
(دخترانه)
پرنیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرندین
تصویر پرندین
(دخترانه)
نرم و لطیف چون پرند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرزین
تصویر پرزین
(دخترانه)
پرچینی از گلهای ریز به دور باغات
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرچین
تصویر پرچین
حصار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرنیان
تصویر پرنیان
حریر
فرهنگ واژه فارسی سره
حصار از چوب و شاخه، دیوار گونه ای که از ترکه ونی و برگ و علف و خار و مانند آن گرد باغ کشند چوبهای نوک تیز خار شاخ درخت و مانند آن که بر سر دیوار باغ نهند تا عبور از آن سخت گردد چپر کپر خاربست. پرپیچ و تاب پرشکن پرآژنگ پر نورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنیان
تصویر پرنیان
حریر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرندین
تصویر پرندین
آنچه از پرند درست کنند هر چه از حریر سازند پرندینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنان
تصویر پرنان
فاسد و خراب
فرهنگ لغت هوشیار
چند ستاره که در آسمان در یکجا جمع شده و بشکل یک ستاره دیده میشود گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرچین
تصویر پرچین
چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک، برای مثال آب رویم رفت و زیر آب چشم / روی چون آب است پرچین ای دریغ (خاقانی - ۷۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرمین
تصویر پرمین
آخرین دوره از دوران پالئوزوئیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرچین
تصویر پرچین
دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود، خاربست، خاربند، خارچین، فلغند، کپر، چپر، برای مثال تا نگار من ز سنبل بر سمن پرچین نهاد / داغ حسرت بر دل صورت گران چین نهاد (امیرمعزی - ۱۶۲)
پرچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرنیخ
تصویر پرنیخ
تخته سنگ، سنگ مسطح و هموار، کالار، صخره، برای مثال فکندند بر لاد پرنیخ سنگ / نکردند در کار موبد درنگ (رودکی - ۵۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرندین
تصویر پرندین
چیزی که از حریر دوخته یا ساخته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرنین
تصویر عرنین
بینی، استخوان درشت بینی، مهتر و شریف قوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرنیان
تصویر پرنیان
نوعی پارچۀ ابریشمی منقش، دیبای منقش، حریر نازک، پرنون، برنو، پرنو، برنون، برای مثال چون پرند نیلگون بر روی پوشد مرغزار / پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار (فرخی - ۱۷۵)، آمد این نوبهار توبه شکن / پرنیان گشت باغ و برزن و کوی (رودکی - ۵۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرنون
تصویر پرنون
پرنیان، نوعی پارچۀ ابریشمی منقش، دیبای منقش، حریر نازک، برنو، پرنو، برنون، برای مثال نپرد بلبل اندر باغ جز بر بسّد و مینا / نپوید آهو اندر دشت جز بر قالی پرنون (قطران - ۳۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرزین
تصویر پرزین
پرزدار، پارچه یا چیز دیگر که پرز داشته باشد، پرزگن
فرهنگ فارسی عمید
میان ابرو، استخوان بینی، مهتران، آغاز هر چیز، آغاز باران بلندی و اول هر چیز. یا عرنین بینی. اول بینی که محل اجتماع دو ابروست، استخوان درشت بینی، بهترین هر چیز جمع عرانین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروین
تصویر پروین
((پَ))
ثریا، صورتی فلکی که بالای شاخ صورت فلکی گاو قرار دارد، نام منزلی از منازل قمر، پرن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرنیخ
تصویر پرنیخ
((پَ))
تخته سنگ، صخره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرنیان
تصویر پرنیان
((پَ))
حریر منقش، دیبای چینی، پارچه ابریشمی گل دار، پرده نقاشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرنون
تصویر پرنون
((پَ))
دیبای منقش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرندین
تصویر پرندین
((پَ رَ))
ابریشمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرندین
تصویر پرندین
((پَ رَ دِ))
آن چه از پرند درست کنند، هر چه از حریر سازند، پرندینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرچین
تصویر پرچین
((پُ))
پرپیچ و تاب، پرشکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرچین
تصویر پرچین
((پَ))
دیواری که از آمیختن گل و شاخه های درخت و بوته، گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عرنین
تصویر عرنین
((عِ))
بینی، استخوان پشت بینی، اول هر چیزی، سردار، بزرگ قوم
فرهنگ فارسی معین
چند ستارۀ درخشان در صورت فلکی ثور که از تعداد بسیاری ستاره تشکیل شده ولی فقط شش ستارۀ آن با چشم دیده می شود که در یک جا به صورت خوشه ای جمع شده و با هم در فضا حرکت می کنند، ثریا، برای مثال آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق / خرمن مه به جوی خوشۀ پروین به دوجو (حافظ - ۸۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرکین
تصویر پرکین
انتقام جو، کسی که به دنبال انتقام است، کینه جو، کینه خوٰاه، کینه کش، کینه ور
فرهنگ فارسی عمید