پرحِقد. حَقود: وزان پس چو آگاهی آمد بشاه ز کردار افراسیاب و سپاه که آمد بنزدیک او کاکله ابا لشکری چون هزبر یله که از تخم تورست پرکین و درد بجوید همه روزگار نبرد. فردوسی. فرستاده زین روی برداشت پای وزانروی پرکین بشد سوفرای. فردوسی. چو همدان گشسپ و یلان سینه نیز برفتند پرکین و دل پرستیز. فردوسی