آردی که موقع زواله کردن خمیر بر آن بپاشند تا به جایی نچسبد، برای مثال نمک گشت چون سرکه رویش سیاه / خمیرش ز پرسم به سر ریخت کاه (بسحاق اطعمه - مجمع الفرس - پرسم)
آردی که موقع زواله کردن خمیر بر آن بپاشند تا به جایی نچسبد، برای مِثال نمک گشت چون سرکه رویش سیاه / خمیرش ز پرسم به سر ریخت کاه (بسحاق اطعمه - مجمع الفرس - پرسم)
بمعنی معاذاﷲ. (فرهنگ اسدی چ طهران و نسخۀ نخجوانی) پرگست. دورباد. هرگز: گرچه نامردمیست، مهر و وفاش بشود هیچ از این دلم، پرگس. رودکی. ناگاه صوت طبل قافله آمد گفتم آواز طبل نامد (آمد) پرگس. غضایری (از فرهنگ اسدی نخجوانی). و رجوع به پرگست شود
بمعنی معاذاﷲ. (فرهنگ اسدی چ طهران و نسخۀ نخجوانی) پرگست. دورباد. هرگز: گرچه نامردمیست، مهر و وفاش بشود هیچ از این دلم، پرگس. رودکی. ناگاه صوت طبل قافله آمد گفتم آواز طبل نامد (آمد) پرگس. غضایری (از فرهنگ اسدی نخجوانی). و رجوع به پرگست شود