بمعنی انتظار و امید باشد. (برهان). رجاء. پرموز. پرموزه. پرمور: ملک در جمله آن مراد بیافت که همی داشت سالها پرمر. مسعودسعد. و رجوع به پرکر شود. ، زنبور عسل. (برهان). نحل. زنبور. انگبین. منج انگبین
تیهو فرفور. صدای پریدن گنجشک و مانند آن. پوشیده از پر، هر گیاهی که گلش بر اثر تربیت و توجه بیش از حد معمول گلبرگ داشته باشد گلی که جامش از حد طبیعی بیشتر گلبرگ دارد