معنی پلمس
- پلمس
- بهانه، تهمت، دروغ، اضطراب
واژههای مرتبط با پلمس
پلمس
- پلمس
- مضطرب شدن و دست و پا گم کردن اضطراب، متهم ساختن، دروغ گفتن
پلمس
- پلمس
- مضطرب شدن و دست و پا گم کردن، اضطراب، متهم ساختن، دروغ گفتن
پلمس
- پلمس
- پلمسه. مضطرب شدن و دست و پا گم کردن. (برهان قاطع). اضطراب، متهم ساختن. (برهان قاطع) ، دروغ گفتن. (برهان قاطع)
پلیس
- پلیس
- پاسبان، شهربانی، شهربان
دلمس
- دلمس
- پتیاره (بلا) سختی
پامس
- پامس
- گرفتار، بیچاره
تلمس
- تلمس
- پیاپی جستن
پلاس
- پلاس
- گلیم
پلوس
- پلوس
- فریبنده ای که به چرب زبانی مردم را از راه بدر کند
