جدول جو
جدول جو

معنی پرماس - جستجوی لغت در جدول جو

پرماس
تماس
تصویری از پرماس
تصویر پرماس
فرهنگ واژه فارسی سره
پرماس
لمس لامسه، یازیدن دراز کردن
تصویری از پرماس
تصویر پرماس
فرهنگ لغت هوشیار
پرماس
لمس کردن، دست مالیدن، دست زدن به چیزی
پرماسیدن، بساویدن، پساویدن، بپسودن، ببسودن، پسودن، بساو، سودن، پرواسیدن، بسودن، برماسیدن
تصویری از پرماس
تصویر پرماس
فرهنگ فارسی عمید
پرماس
((پَ))
لمس، لامسه، یازیدن، دراز کردن
تصویری از پرماس
تصویر پرماس
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرماسش
تصویر پرماسش
پر ماسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرماسش
تصویر پرماسش
دست مالی، لمس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرمیس
تصویر پرمیس
(دخترانه)
پارمیس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارماس
تصویر ارماس
جمع رمس، گو رها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرماه
تصویر پرماه
آیبک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برماس
تصویر برماس
لمس بساوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرواس
تصویر پرواس
دستمالی، لمس
فرهنگ لغت هوشیار
افزاری باشد حکاکان و درودگرانرا که بدان مروارید و چوب و تخته سوراخ کنند پرمه برمه برماه مته مثقب. ماه تمام بدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرمان
تصویر پرمان
فرمان امر: (و خزانه بقلعه شادیاخ نهاده بود بحکم پرمان امیر مسعود) (بیهقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگاس
تصویر پرگاس
تلاش کردن و در هم آویختن، طلوع آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرکاس
تصویر پرکاس
تلاش کردن و در هم آویختن، طلوع آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلماس
تصویر پلماس
دست مالی مانند کوران بهر سوی برای جستن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرناس
تصویر پرناس
فرناس، غافل، نادان، خواب آلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرماز
تصویر پرماز
ترنجیده، پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، انجوخیده، آژنگ ناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرمان
تصویر پرمان
فرمان، امر، دستور، حکمی که از جانب شخص بزرگ صادر شود، حکم، وسیله ای دایره ای شکل برای هدایت خودرو، رل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرماه
تصویر پرماه
اسکنه، وسیلۀ فلزی دسته داری که نجاران برای سوراخ کردن چوب و یا ایجاد شیار به کار می برند، ماهه، پرمه، پرما، بهرمه، برمه، برماه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرماس
تصویر هرماس
اهریمن، در آیین زردشتی مظهر شر و فساد و تاریکی و ناخوشی و پلیدی، راهنمای بدی، شیطان، اهرامن، اهرمن، اهریمه، اهرن، آهرمن، هریمن، آهرن برای مثال از ره نام همچو یکدگرند / سوی بی عقل هرمس و هرماس (ناصرخسرو - ۴۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرماس
تصویر طرماس
تاریکی ژرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرماس
تصویر هرماس
شیطان و اهریمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلماس
تصویر پلماس
((پَ))
کورمال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرواس
تصویر پرواس
ترس، بیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرواس
تصویر پرواس
دستمالی، لمس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرواس
تصویر پرواس
((پَ))
پرواز، فراغ، نجات، خلاص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرماه
تصویر پرماه
((پَ))
افزاری باشد که حکاکان و درودگران با آن مروارید و چوب و تخته را سوراخ کنند، مته، مثقب، پرمه، برمه، برماه، برماهه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرمان
تصویر پرمان
((پَ))
فرمان، امر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرماز
تصویر پرماز
((پَ))
پرچین، پرشکن، ترنجیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرکاس
تصویر پرکاس
((پَ))
تلاش کردن و درهم آویختن، طلوع آفتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هرماس
تصویر هرماس
((هُ یا هَ))
اهریمن، شیطان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هرماس
تصویر هرماس
((هِ))
شیر سخت خونخوار، بچه پلنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرواس
تصویر پرواس
پرواسیدن، برای مثال به عدل او بود از جور بدکنش رستن / به خیر او بود از شر این جهان پرواس (ناصرخسرو - مجمع الفرس - ۲۳۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرماس
تصویر هرماس
شیر درنده، ریبال، شیر ژیان، قسوره، هزبر، ضرغام، صارم، هژبر، اصلان، همام، شیر شرزه
بچۀ پلنگ
فرهنگ فارسی عمید