معنی پرماز پرماز ترنجیده، پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خمچروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، انجوخیده، آژنگ ناک تصویر پرماز فرهنگ فارسی عمید
پرماز پرماز پرچین. پرشکن. ترنجیده: درچو بگشاد و بدان دخترکان کرد نگاه دید چون زنگی هر یک را دو روی سیاه جای جای بچۀ تابان چون زهره و ماه بچۀ سرخ چو خون و بچۀ زرد چو کاه سر نگونسار ز شرم و روی تیره ز گناه هر یکی با شکمی حامل و پرمازلبی. منوچهری لغت نامه دهخدا
پرداز پرداز در ترکیب بجای (پردازنده) آید بمعانی ذیل: گوینده. پردازنده سراینده: قصه پرداز داستان پرداز، سازنده تمام کننده: چهره پرداز، تهی کننده خالی کننده: کیسه پرداز، تحریر باریک که گرد تصویر و نقوش مصوران میکشند چنانکه بر تصویر برگ بجای رگهایش خطوط سازند فرهنگ لغت هوشیار