- پرشدن (وَبْ وَبَ)
مملو گشتن. امتلاء. ملاء:
سرچشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل.
سعدی.
، بسیار شدن:
پشه چو پر شد بزند پیل را
با همه تندی و صلابت که اوست.
سعدی.
- پر شدن آوند، تمذّج.
- پر شدن شکم، اندراع. اکتظاظ
سرچشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل.
سعدی.
، بسیار شدن:
پشه چو پر شد بزند پیل را
با همه تندی و صلابت که اوست.
سعدی.
- پر شدن آوند، تمذّج.
- پر شدن شکم، اندراع. اکتظاظ
