جدول جو
جدول جو

معنی پرشدن - جستجوی لغت در جدول جو

پرشدن
(وَبْ وَبَ)
مملو گشتن. امتلاء. ملاء:
سرچشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل.
سعدی.
، بسیار شدن:
پشه چو پر شد بزند پیل را
با همه تندی و صلابت که اوست.
سعدی.
- پر شدن آوند، تمذّج.
- پر شدن شکم، اندراع. اکتظاظ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرشان
تصویر پرشان
(پسرانه)
رزمجو، رزمجو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
پر شدن، انباشته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرشکن
تصویر پرشکن
پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر شدن
تصویر پر شدن
بسیار شدن، فراوان شدن، برای مثال پشّه چو پر شد بزند پیل را / با همه مردیّ و صلابت که اوست (سعدی - ۱۲۴)
لبریز شدن، لبالب شدن، برای مثال سرچشمه شاید گرفتن به بیل / چو پر شد نشاید گذشتن به پیل (سعدی - ۶۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برشدن
تصویر برشدن
بالا رفتن، بلند شدن، ایجاد شدن صدا، به گوش رسیدن صدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
پرواز کردن، بال و پر زدن پرندگان در هوا، جهیدن، جستن از جا به طور ناگهانی، بخار شدن و به هوا رفتن جسم فرّار از قبیل الکل، بنزین و آمونیاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درشدن
تصویر درشدن
شلیک شدن، مردن، رفتن، مشغول شدن، مخلوط شدن، درآمدن، داخل شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرشیدن
تصویر پرشیدن
پریشیدن، پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، بشولیدن، پشولیدن، پژولیدن، برهم خوردن، پریشان کردن، پراکنده شدن، پراکنده ساختن
فرهنگ فارسی عمید
مملو گشتن ممتلی شدن امتلا، فراوان شدن بسیار شدن، یا پر شدن گوش (کسی) از... یا پر شدن قفیز. لبریز شدن پیمانه، سپری شدن چیزی، مردن کشته شدن، تمام شدن پیمانه صبر برسیدن شکیب. یا پر شدن پیمانه. شکیبایی بپایان آمدن، عمر بسر آمدن رسیدن اجل
فرهنگ لغت هوشیار
برخاستن: باو نگفته از آنجا پاشو اینجا بنشین، پاشدن از خانه ای (منزلی)، تخلیه کردن آن و سکونت در خانه دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشدن
تصویر برشدن
بالا شدن، بلند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرشیدن
تصویر پرشیدن
بد حال شدن تهیدست شدن، مضطرب گشتن، بیخود گشتن، پریشان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بهم زدن بال پریدن، یا پر زدن دل برای چیزی یا کسی. آرزومند آن چیز یا کس بودن، وجود داشتن موهای زاید و ناجور در نوک قلم مو. در قلم مو سازی پس از عمل دم هم کردن موها را با آب آزمایش میکنند تا اگر هنوز بعضی از تارهای موی زاید یا پرزی در میان دارد - و باصطلاح قلم مو (پرمیزند) موهای زاید و ناجور را جدا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشردن
تصویر پشردن
فشردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرشدن
تصویر کرشدن
ناشنوا گردیدن، زایل شدن، حس سمع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
((پَ دَ))
پرواز کردن، برجستن و سوار شدن، جهیدن، تبخیر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پر شدن
تصویر پر شدن
((پُ شُ دَ))
لبریز شدن، فراوان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برشدن
تصویر برشدن
((بَ. شُ دَ))
بالا رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
Bob, Bounce, Hop, Pounce
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
Crammed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
zapchany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
pieno
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
flutuar, quicar, pular, saltar sobre
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
abarrotado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
漂浮 , 弹跳 , 跳 , 猛扑
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
塞满的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
плавати , стрибати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
pływać, odbijać się, skakać, skakać na
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
переповнений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
schwimmen, aufspringen, hüpfen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
voll
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
переполненный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
плыть , прыгать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
galleggiare, rimbalzare, saltare, saltare su
دیکشنری فارسی به ایتالیایی