جدول جو
جدول جو

معنی پردشمن - جستجوی لغت در جدول جو

پردشمن
کسی که دشمن بسیار دارد، جایی که دشمن بسیار باشد، پر از دشمن
تصویری از پردشمن
تصویر پردشمن
فرهنگ فارسی عمید
پردشمن
(پُ دُ مَ)
بسیاردشمن. پر از خصم:
سراسر همه کوه پردشمن است
در دژ پر از نیزه و جوشن است.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
پردشمن
کسی که دشمن بسیار دارد
تصویری از پردشمن
تصویر پردشمن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پردگین
تصویر پردگین
پردگی، پرده نشین، پوشیده، درپرده
کنایه از زن، دختر
پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، پردگی، حاجب، روزبان، آغاجی، سادن، ایشیک آقاسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
پراکنده، افشانده، آشفته، درهم برهم، شوریده
پریشان شدن: پراکنده شدن، آشفته شدن، مضطرب شدن
پریشان کردن: پراکنده کردن، آشفته کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پردختن
تصویر پردختن
پرداختن، پول دادن، وام خود را ادا کردن، کارسازی کردن، ساختن، جلا دادن، آراستن، خالی کردن، تهی کردن، مرتب کردن، انجام دادن، فارغ شدن، مشغول گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردشکن
تصویر گردشکن
استخوانی که کاملاً شکسته و از جای اصلی خود جدا شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تردامن
تصویر تردامن
دارای دامن خیس، کنایه از بدکار، بدنام، کنایه از مجرم، فاسق، کنایه از گناهکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر شدن
تصویر پر شدن
بسیار شدن، فراوان شدن، برای مثال پشّه چو پر شد بزند پیل را / با همه مردیّ و صلابت که اوست (سعدی - ۱۲۴)
لبریز شدن، لبالب شدن، برای مثال سرچشمه شاید گرفتن به بیل / چو پر شد نشاید گذشتن به پیل (سعدی - ۶۱)
فرهنگ فارسی عمید
مدور شدن گرد گشتن استداره، جمع شدن گردآمدن اجتماع کردن: این مجلس سلطان را که این جا نشسته ایم هیچ حرمت نیست ما کاری را اینجا گرد شده ایم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قردامن
تصویر قردامن
یونانی تازی گشته تخم سپندان (خردل پارسی) تخم سپندان حرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
پراکنده، متشتت، متخلخل، پریش، فکر پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردهان
تصویر پردهان
آنکه دهانش مملو از چیزی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تادیه کردنکارسازی کردن ادا کردن (وام خود) پس دادن، جلا دادن صیقل دادن زنگ بردن، ساختن مرتب کردن فراهم کردن ترتیب دادن، آراستن زینت دادن، مقید شدنمقید گردیدن، خالی کردن تهی کردن، بانتها رسانیدن بانجام رسانیدن کامل کردن تمام کردن، گرفتنربودن، رفع کردن مرتفع ساختن (حجاب و غیره)، رای زدن انداختن مشورت کردن، بس کردن اکتفا کردن، -12 شرح دادنتوضیح دادن، ترک دادن، -14 ترک کردن، دور شدن، جدا شدن، -16 کشتن بقتل آوردن، با کسی در ساختن، نواختن ساز خواندن نغمه. -19 بر انگیختن،0 واگذار کردن،1 توجه کردناعتنا کردن، یا پرداختن از... فارغ شدنظسوده گشتن: (چون از آن (نواختن بربط) بپرداخت پیاله ای بخورد) (سمک عیار ج 1 ص 48) یا پرداختن به... . مشغول شدن: من صبح زود بکار خود خواهم پرداخت. یا پرداختن خانه. ساختن تمام کردن بنا، خالی کردن خانه: خانه از اغیار بپرداخت. یا پرداختن دفتر کتاب رساله. تدوین و تالیف کردن، یا پرداختن دل. دل بر گرفتندل کندن فارغ کردن دل صرفنظر کردن، منصرف گردیدن، عقده دل را خالی کردن، یا پرداختن عمر. باخر رسیدن عمر بپایان رسیدن عمر. یا خانه جای پرداختن، مردن در گذشتن، یا سخن پرداختن، زبان آوری کردن سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پوستدیس پوست آهو (سعید نفیسی) پوست حیوانی مخصوصا پوست بز و گوسفند که برای نوشتن و چاپ پیرایند پوست آهو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردگین
تصویر پردگین
پردگی
فرهنگ لغت هوشیار
مملو گشتن ممتلی شدن امتلا، فراوان شدن بسیار شدن، یا پر شدن گوش (کسی) از... یا پر شدن قفیز. لبریز شدن پیمانه، سپری شدن چیزی، مردن کشته شدن، تمام شدن پیمانه صبر برسیدن شکیب. یا پر شدن پیمانه. شکیبایی بپایان آمدن، عمر بسر آمدن رسیدن اجل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر شکن
تصویر پر شکن
پرچین پرشکنج پر آژنگ پر انجوغ مجعد، پر غم و اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر دشمن
تصویر پر دشمن
پر از دشمن پر از اعدا: (سراسر همه کوه پر دشمن است در دژ پر از نیزه و جوشن است. (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
((پَ))
ژولیده، آشفته، پراکنده، سرگردان، سرگشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تردامن
تصویر تردامن
((تَ. مَ))
فاسق، فاجر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پر شدن
تصویر پر شدن
((پُ شُ دَ))
لبریز شدن، فراوان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پارشمن
تصویر پارشمن
((رْ شُ مَ))
پوست حیوانی، مخصوصاً پوست بز و گوسفند که برای نوشتن و چاپ پیرایند، پوست آهو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
بی حواس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
Battered, Puzzled
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
battu, perplexe
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
избитый , озадаченный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
zerschlagen, verwirrt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
побитий , здивований
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
pobity, zdezorientowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
破旧的 , 困惑的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
espancado, perplexo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
maltrattato, perplesso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
maltrecho, perplejo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
geslagen, verward
دیکشنری فارسی به هلندی