معنی گردشکن گردشکن استخوانی که کاملاً شکسته و از جای اصلی خود جدا شده باشد تصویر گردشکن فرهنگ فارسی عمید
گردشدن گردشدن مدور شدن گرد گشتن استداره، جمع شدن گردآمدن اجتماع کردن: این مجلس سلطان را که این جا نشسته ایم هیچ حرمت نیست ما کاری را اینجا گرد شده ایم فرهنگ لغت هوشیار