جدول جو
جدول جو

معنی پرحیله - جستجوی لغت در جدول جو

پرحیله
(پُ لَ / لِ)
مکار. آب زیرکاه. محیل. گربز. نیرنگ باز. نرم بر. (برهان). نرمه بر. ریمن. فریبنده. دغا. دغل. دغول. داغول. دوال باز. دوالک باز. فسونگر. کنوره. کنبوره: قضا آمده بود وحال این مرد پرحیله پوشیده ماند. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
پرحیله
نیرنگ باز، مکار، دغل
تصویری از پرحیله
تصویر پرحیله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرخیده
تصویر پرخیده
(دخترانه)
از لغات اساطیری است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرسیده
تصویر پرسیده
پرسش شده، سؤال شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرقبیله
تصویر پرقبیله
آنکه قوم و خویش بسیار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرساله
تصویر پرساله
کهن سال، سال خورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غربیله
تصویر غربیله
حرکاتی که در حالت رقص به قسمت های تحتانی بدن داده می شود، قر کمر، رقص کمر
غربیله کردن: حرکت دادن قسمت های تحتانی بدن در حالت رقص، قر کمر دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرمیوه
تصویر پرمیوه
باغ یا درخت که میوۀ بسیار داشته باشد، پربار، پربر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرنیله
تصویر زرنیله
ریواس، گیاهی علفی و پایا با ساقه های نازک سفید و ترش مزه که مصرف خوراکی دارد، چکری، ریواج، ریباس، رواس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرحوصله
تصویر پرحوصله
کسی که صبر و بردباری بسیار دارد، شکیبا، بردبار، برای مثال تهیدست مردان پرحوصله / بیابان نوردان بی قافله (سعدی۱ - ۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرکاله
تصویر پرکاله
پاره ای از چیزی، حصه، پاره، لخت، وصله، پینه، پرگاله، پژگاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگاله
تصویر پرگاله
پاره ای از چیزی، حصه، پاره، لخت، وصله، پینه، پژگاله، پرکاله، برای مثال ماه تمام است روی دلبرک من / وز دو گل سرخ اندر او پرگاله (رودکی - ۵۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرویله
تصویر خرویله
بانگ و فریاد بلند و رسا، صدای گریۀ بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سربیله
تصویر سربیله
بیلک، نوعی پیکان پهن یا دوشاخه، فیلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر حیله
تصویر پر حیله
پرمکر، نیرنگ باز، پرچاره
فرهنگ فارسی عمید
(رَ لَ)
مؤنث رحیل. یقال: ناقه رحیله، ماده شتر توانای بر سیر. (ناظم الاطباء). مؤنث رحیل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرسیده
تصویر پرسیده
سئوال شده، مسئول
فرهنگ لغت هوشیار
آب زیر کاه ترفند کار نیرنگ باز فسونگر آب زیر کاه گربز مکار محیل دغل
فرهنگ لغت هوشیار
گربیله غر پارسی است حرکت پیاپی قسمت تحتانی بدن مثل حرکت غربیل (غربال)، نوعی قر کون و کچول. یا قرو غربیله. قر دادن به کمر ادا و اطوار، حرکات و سکنات زنان در وقت آرمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طربیله
تصویر طربیله
اسپانیای تازی گشته شبدر از گیاهان شبدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرفیله
تصویر طرفیله
خصیصه الثعلب، شبدر، عوینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرباله
تصویر پرباله
خانه تابستانی، بالاخانه غرفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتیله
تصویر پاتیله
دیگ دهن فراخ حلواپزان، دیگ (مطلقا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرنیله
تصویر زرنیله
ریواس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرویله
تصویر خرویله
فریاد بلند و رسا، گریه بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرحوصله
تصویر پرحوصله
شکیبا، صبور، بردبار
فرهنگ لغت هوشیار
وصله ای که بر جامه دوزند گژنه پینه وصله پرغاله پرکاله، پاره ای از هر چیز پاره لخت حصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسیاه
تصویر پرسیاه
آنکه دارای پر سیاه رنگ است سیاه پر مقابل پر سفید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگاله
تصویر پرگاله
((پَ لَ))
وصله، پینه، پاره ای از هر چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرسیده
تصویر پرسیده
((پُ دِ))
سؤال شده، مسئول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرویله
تصویر خرویله
((خَ لِ))
بانگ و فریاد بلند، صدای گریه بلند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سربیله
تصویر سربیله
((~. لَ یا لِ))
پیکان پهن، تیر دو شاخه، بیلک هم گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غربیله
تصویر غربیله
((غَ لَ یا لِ))
حرکت پیاپی قسمت تحتانی بدن مثل حرکت غربیل (غربال)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرحوصله
تصویر پرحوصله
شکیبا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرگیاه
تصویر پرگیاه
اکسوم
فرهنگ واژه فارسی سره