جدول جو
جدول جو

معنی خرویله

خرویله
بانگ و فریاد بلند و رسا، صدای گریۀ بلند
تصویری از خرویله
تصویر خرویله
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خرویله

خرویله

خرویله
صدا و آواز گریۀ بسیار بلند. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری) (از ناظم الاطباء) ، آواز بلند. آواز بسیار بلند ورسا. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). نوفه. نعره. (یادداشت بخط مؤلف) ، صدای خر. نهیق. (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا

خریله

خریله
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروۀ شهرستان سنندج، واقع در 21 هزارگزی شمال خاوری قروه و سه هزارگزی شمال باختری محبین، تپه ماهور، سردسیر، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و مختصری حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و در تابستان می توان اتومبیل برد. صنایعدستی زنان قالیچه و جاجیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

خویله

خویله
ابله. (مهذب الاسماء). احمق. نادان. (صحاح الفرس). مردم بیعقل و نادان و احمق را گویند بیشتر این لفظ را در محل قدح و دشنام استعمال کنند. (برهان قاطع) :
عالم شهر همین خواهد لیکن بزبان
بنگوید چو من خویلۀ دیوانۀ خر.
فرخی.
من بدان یک دو ژاژ او خرسند
او در آن خویله ریش و من درخند.
سنائی (کارنامۀ بلخ).
من از خویله در سبلت افکنده بادی
چو در ریش خشک از ملاقات شانه.
انوری.
ورها، زن خویله. رعنا، زن خویله. (مهذب الاسماء). ثکثکه، زن خویله. تراتیر، دختران خویله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا