- پرانیدن
- پرواز دادن طیور پرانیدن اطاره، پرتاب کردن افکندن انداختن: بشقاب را پراند توی حیاط، سخن درشت و بیجا گفتن: متلک پراندن، لاف زدن و مبالغه در مدح کسی تعریف بیجا کردن، در نهان با مرد آمیختن (زن) تک پراندن تک پرانی
معنی پرانیدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاره کردن چاک دادن دریدن شکافتن
انتشار
منکسر کردن، انکسار، منتشرکردن
علف خورانیدن بحیوانات گردش دادن حیوانات علفخوار در علفزارها تا چرا کنند
سرپیچی کردن تخلف کردن
پریشان کردن، پراکندن
سرپیچی کردن تخلف کردن
آب دادن کشت و باغ مشروب کردن سقایت
پختن، رسانیدن دمل و امثال آن: (و آماس را نرم کند و بپزاند) (ذخیره خوارزمشاهی)
پراکندن، پاشیدن، پریشان کردن
پاشیدن، پریشان کردن، پراکنده ساختن، برای مثال سنبل پرتاب کرد سمن بر پراش / چشم خرد باز کن قدرت الله بین (سنائی - لغت فرس - پراشیدن)
پرتاب کردن، پرواز دادن
پرواز دادن، پرتاب کردن
به زبان آوردن کلمه به صورت ناگهانی و بداهه
به طور ناگهانی کسی را بیدار کردن
به زبان آوردن کلمه به صورت ناگهانی و بداهه
به طور ناگهانی کسی را بیدار کردن
выбрасывать
ausstoßen
вигнати
wyrzucać
ejetar
espellere
ejectuar
éjecter
uitwerpen
ขับไล่
mengeluarkan
निकालना