- پراشیده
- پریشانپراکنده گشته بشولیده پاشیده، بر باد داده، بیخود گردیده
معنی پراشیده - جستجوی لغت در جدول جو
- پراشیده
- پراکنده، ازهم پاشیده، پریشان شده،
برای مثال مجلس پراشیده همه، میوه خراشیده همه / نقل بپاشیده همه، به چاکران کرده یله (شاکر - شاعران بی دیوان - ۵۰)
- پراشیده ((پَ دِ))
- پریشان، پراکنده، برباد داده، بی خود گردیده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منکسر کردن، انکسار، منتشرکردن
خراش داده شده، ریش زخم
هر چیزی که آنرا تراش داده باشند مانند چوب تخته و غیره
پریشان کردن، پراکندن
پریشان شده متفرق شده پراگنده شده، بر باد داده افشانده
پریشان شده، آشفته، برای مثال پریشیده عقل و پراکنده هوش / ز قول نصیحت گر آکنده گوش (سعدی۱ - ۱۰۳) ، پراکنده
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غضبان، غضوب، برای مثال چنان شد غراشیده از کینه اش / که آتش زبانه زد از سینه اش (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۴)
پاشیدن، پریشان کردن، پراکنده ساختن، برای مثال سنبل پرتاب کرد سمن بر پراش / چشم خرد باز کن قدرت الله بین (سنائی - لغت فرس - پراشیدن)
چوب یا چیز دیگر که آن را تراش داده باشند
خراشیده، قهر آلود غضب ناک
آشفته پریشان شده: (بتا، تا جدا گشتم از روی تو کراشیده و تیره شد کار من) (آغاجی)
پریشان، آشفته، برای مثال بتا تا جدا گشتم از روی تو / کراشیده و تیره شد کار من (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۵)
Grating, Scratched
скрипучий , поцарапанный
kratzend, zerkratzt
скрипучий , подряпаний
skrzypiący, porysowany
刺耳的 , 刮伤的
estridente, arranhado
fastidioso, graffiato
chirriante, arañado
grinçant, éraflé
schurend, gekrast
เสียงขีดข่วน , ขีดข่วน
mengganggu, tergores
خشنٌ , مخدشٌ
खुरदुरा , खरोंच