جدول جو
جدول جو

معنی پراشیده - جستجوی لغت در جدول جو

پراشیده
پراکنده، ازهم پاشیده، پریشان شده، برای مثال مجلس پراشیده همه، میوه خراشیده همه / نقل بپاشیده همه، به چاکران کرده یله (شاکر - شاعران بی دیوان - ۵۰)
تصویری از پراشیده
تصویر پراشیده
فرهنگ فارسی عمید
پراشیده
(پَ دَ / دِ)
پریشان شده. (برهان) (شعوری). پراکنده گشته. (شعوری). پراکنده. پریشان. ولاو. ولو. تار و مار. بشولیده. پشولیده. پاچیده. پاشیده. پرت و پلا. ترت و پرت. پریش. پریشیده. پخش. متفرق. ریخته پاشیده:
مجلس پراشیده همه میوه خراشیده همه
زر بپاشیده همه بر چاکران کرده یله.
شاکربخاری.
، برباد داده، بیخود گردیده. (برهان)
لغت نامه دهخدا
پراشیده
پریشانپراکنده گشته بشولیده پاشیده، بر باد داده، بیخود گردیده
تصویری از پراشیده
تصویر پراشیده
فرهنگ لغت هوشیار
پراشیده
((پَ دِ))
پریشان، پراکنده، برباد داده، بی خود گردیده
تصویری از پراشیده
تصویر پراشیده
فرهنگ فارسی معین
پراشیده
آشفته، پراکنده، پریشان، متشتت، مغشوش
متضاد: جمع وجور، مجموع
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پریشیده
تصویر پریشیده
پریشان شده، آشفته، برای مثال پریشیده عقل و پراکنده هوش / ز قول نصیحت گر آکنده گوش (سعدی۱ - ۱۰۳)، پراکنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کراشیده
تصویر کراشیده
پریشان، آشفته، برای مثال بتا تا جدا گشتم از روی تو / کراشیده و تیره شد کار من (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تراشیده
تصویر تراشیده
چوب یا چیز دیگر که آن را تراش داده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پراشیدن
تصویر پراشیدن
پاشیدن، پریشان کردن، پراکنده ساختن، برای مثال سنبل پرتاب کرد سمن بر پراش / چشم خرد باز کن قدرت الله بین (سنائی - لغت فرس - پراشیدن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غراشیده
تصویر غراشیده
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غضبان، غضوب، برای مثال چنان شد غراشیده از کینه اش / که آتش زبانه زد از سینه اش (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کراشیده
تصویر کراشیده
آشفته پریشان شده: (بتا، تا جدا گشتم از روی تو کراشیده و تیره شد کار من) (آغاجی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غراشیده
تصویر غراشیده
خراشیده، قهر آلود غضب ناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراشیدن
تصویر پراشیدن
پریشان کردن، پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریشیده
تصویر پریشیده
پریشان شده متفرق شده پراگنده شده، بر باد داده افشانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراشیده
تصویر تراشیده
هر چیزی که آنرا تراش داده باشند مانند چوب تخته و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراشیده
تصویر خراشیده
خراش داده شده، ریش زخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غراشیده
تصویر غراشیده
((غَ دِ))
خراشیده، خشمگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کراشیده
تصویر کراشیده
((کَ دَ یا دِ))
آشفته و پریشان گردیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تراشیده
تصویر تراشیده
((تَ دِ))
هرچیزی که آن را تراش داده باشند مانند، چوب، تخته و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریشیده
تصویر پریشیده
((پَ دِ))
پریشان شده، برباد داده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پراشیدن
تصویر پراشیدن
((پَ دَ))
پریشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پراشیدن
تصویر پراشیدن
منکسر کردن، انکسار، منتشرکردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خراشیده
تصویر خراشیده
Grating, Scratched
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خراشیده
تصویر خراشیده
grinçant, éraflé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خراشیده
تصویر خراشیده
fastidioso, graffiato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خراشیده
تصویر خراشیده
เสียงขีดข่วน , ขีดข่วน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خراشیده
تصویر خراشیده
schurend, gekrast
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خراشیده
تصویر خراشیده
chirriante, arañado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خراشیده
تصویر خراشیده
skrzypiący, porysowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خراشیده
تصویر خراشیده
estridente, arranhado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خراشیده
تصویر خراشیده
刺耳的 , 刮伤的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خراشیده
تصویر خراشیده
скрипучий , подряпаний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خراشیده
تصویر خراشیده
kratzend, zerkratzt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خراشیده
تصویر خراشیده
скрипучий , поцарапанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خراشیده
تصویر خراشیده
mengganggu, tergores
دیکشنری فارسی به اندونزیایی