جدول جو
جدول جو

معنی پذیرفتار - جستجوی لغت در جدول جو

پذیرفتار
تاوان دار ضامن متعهد کفیل پایندان پذرفتار، سردار ریش سفید قوم زعیم
فرهنگ لغت هوشیار
پذیرفتار
((پَ رُ))
کفیل، ضامن، سردار، ریش سفید قوم
تصویری از پذیرفتار
تصویر پذیرفتار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پذیرفتاری
تصویر پذیرفتاری
ضمانت، تعهد، تقبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پذیرفتاری
تصویر پذیرفتاری
استقبال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پذیرفتاری
تصویر پذیرفتاری
پایندانی، تعهد، کفالت، فرمان برداری
فرهنگ فارسی عمید
قبول کننده پذیرفتار، فرمانبردار مطاوع، مقر معترف خستو، سردار ریش سفید قوم زعیم
فرهنگ لغت هوشیار
قبول کننده پذیرفتار، فرمانبردار مطاوع، مقر معترف خستو، سردار ریش سفید قوم زعیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پذیرفتکار
تصویر پذیرفتکار
پذیرنده، قبول کننده، ضامن، کفیل
فرهنگ فارسی عمید
کسی که کم و بسیار کسی برگردن گیرد و برساند پایندان ضامن کفیل پذیرفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پذرفتار
تصویر پذرفتار
قبول کننده، ضامن، کفیل، فرمان بردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پذرفتار
تصویر پذرفتار
((پَ رُ))
ضامن، کفیل، فرمانبردار
فرهنگ فارسی معین
در خور پذیرفتن قبول کردنی پذرفتنی، باور کردنی قابل قبول، سندی که قابل قبول باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پذیرفتگاری
تصویر پذیرفتگاری
قبول پذیرفتاری، فرمانبرداری مطاوعت، اقرار اعتراف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پذیرفتکاری
تصویر پذیرفتکاری
قبول پذیرفتاری، فرمانبرداری مطاوعت، اقرار اعتراف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پذرفتگار
تصویر پذرفتگار
قبول کننده پذیرنده، فرمانبردار مطیع، مقر معترف خستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پذرفتکار
تصویر پذرفتکار
قبول کننده پذیرنده، فرمانبردار مطیع، مقر معترف خستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پذرفتاری
تصویر پذرفتاری
ضمانت، کفالت، وعده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پذیرفتنی
تصویر پذیرفتنی
قابل قبول، موجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیرکفتار
تصویر پیرکفتار
کفتار پیر، کنایه از مرد یا زن پیر زشت و بدخو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پذرفتگار
تصویر پذرفتگار
قبول کننده، پذیرنده، ضامن، کفیل، متعهد، برای مثال چو روشن گشت بر شاپور کارش / به صد سوگند شد پذرفتگارش (نظامی۲ - ۲۸۵)، فرمان بردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پذرفتکار
تصویر پذرفتکار
پذرفتگار، قبول کننده، پذیرنده، ضامن، کفیل، متعهد، فرمان بردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پذرفتکار
تصویر پذرفتکار
((پَ رُ))
پذیرنده، معترف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پذرفتاری
تصویر پذرفتاری
قبول، تعهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پذیرفتکاری
تصویر پذیرفتکاری
قبول، تعهد، ضمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پذیرفتاریدن
تصویر پذیرفتاریدن
متعهد کردن قبولانیدن بقبول واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پذیرفتاری کردن
تصویر پذیرفتاری کردن
کفالت ضمانت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پذیرفتار کردن
تصویر پذیرفتار کردن
تکفیل کفالت کردن ضمانت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
قبول کرده مقبول پذرفته، آنچه بر عهده گرفته باشند آنچه تقبل کرده باشند، مستجاب (دعا)، صورت مقابل پذیرا هیولی: (و هر پذیرایی که بپذیرفته ای هستی وی تمام شود آن پذیرا را هیولی خوانند... و آن پذیرفته را که اندروی بود صورت خوانند) (دانشنامه علائی. الهی) یا پذیرفته بودن، بر عهده گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پذیرفتن
تصویر پذیرفتن
قبول کردن، برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پذیرفته
تصویر پذیرفته
مقبول
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پذیرفتن
تصویر پذیرفتن
قبول کردن، اجابت کردن
بر عهده گرفتن
کسی را نزد خود بار دادن، پذیرایی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پذیرفته
تصویر پذیرفته
((پَ رُ تِ یا تَ))
قبول کرده، مقبول، آن چه بر عهده گرفته باشند، مستجاب، صورت (فلسفه)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پذیرفتن
تصویر پذیرفتن
((پَ رُ تَ))
برداشتن، قبول کردن، به عهده گرفتن، استجابت، اقرار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پذیرفته
تصویر پذیرفته
قبول شده، باریافته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پذیرفتن
تصویر پذیرفتن
Accept, Admit, Undertake
دیکشنری فارسی به انگلیسی