- پذیرفتار
- تاوان دار ضامن متعهد کفیل پایندان پذرفتار، سردار ریش سفید قوم زعیم
معنی پذیرفتار - جستجوی لغت در جدول جو
- پذیرفتار ((پَ رُ))
- کفیل، ضامن، سردار، ریش سفید قوم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ضمانت، تعهد، تقبل
استقبال
پایندانی، تعهد، کفالت، فرمان برداری
قبول کننده پذیرفتار، فرمانبردار مطاوع، مقر معترف خستو، سردار ریش سفید قوم زعیم
قبول کننده پذیرفتار، فرمانبردار مطاوع، مقر معترف خستو، سردار ریش سفید قوم زعیم
پذیرنده، قبول کننده، ضامن، کفیل
کسی که کم و بسیار کسی برگردن گیرد و برساند پایندان ضامن کفیل پذیرفتار
قبول کننده، ضامن، کفیل، فرمان بردار
در خور پذیرفتن قبول کردنی پذرفتنی، باور کردنی قابل قبول، سندی که قابل قبول باشد
قبول پذیرفتاری، فرمانبرداری مطاوعت، اقرار اعتراف
قبول پذیرفتاری، فرمانبرداری مطاوعت، اقرار اعتراف
قبول کننده پذیرنده، فرمانبردار مطیع، مقر معترف خستو
قبول کننده پذیرنده، فرمانبردار مطیع، مقر معترف خستو
ضمانت، کفالت، وعده
قابل قبول، موجه
کفتار پیر، کنایه از مرد یا زن پیر زشت و بدخو
قبول کننده، پذیرنده، ضامن، کفیل، متعهد، برای مثال چو روشن گشت بر شاپور کارش / به صد سوگند شد پذرفتگارش (نظامی۲ - ۲۸۵) ، فرمان بردار
پذرفتگار، قبول کننده، پذیرنده، ضامن، کفیل، متعهد، فرمان بردار
قبول، تعهد
قبول، تعهد، ضمان
متعهد کردن قبولانیدن بقبول واداشتن
کفالت ضمانت
تکفیل کفالت کردن ضمانت کردن
قبول کرده مقبول پذرفته، آنچه بر عهده گرفته باشند آنچه تقبل کرده باشند، مستجاب (دعا)، صورت مقابل پذیرا هیولی: (و هر پذیرایی که بپذیرفته ای هستی وی تمام شود آن پذیرا را هیولی خوانند... و آن پذیرفته را که اندروی بود صورت خوانند) (دانشنامه علائی. الهی) یا پذیرفته بودن، بر عهده گفتن
قبول کردن، برداشتن
مقبول
قبول کردن، اجابت کردن
بر عهده گرفتن
کسی را نزد خود بار دادن، پذیرایی کردن
بر عهده گرفتن
کسی را نزد خود بار دادن، پذیرایی کردن
قبول شده، باریافته
Accept, Admit, Undertake