- پذیرفتار (پَ رُ)
پذرفتار. تاوان دار. ضامن. (دهار). کافل. متعهّد. کفیل. (زمخشری). ضمین. قبیل. پایندان: بندوی و بسطام خالان پرویز که اندر زندان باز داشته بودند این خبر بشنیدند بندوی سوی مهتران لشکر کس فرستاد که تا کی بلای وی کشید او را از ملک بازکنید. و پسرش پرویز از آذربایجان بیاورید و بپادشاهی بنشانید و ما هر دو شما راپذیرفتاریم از پرویز بهمه نیکوئی و داد پس مردمان را از این سخن خوش آمد. (تاریخ طبری ترجمه بلعمی).
، زعیم. سردار. ریش سفید قوم. و رجوع به پذیرفتار شود
، زعیم. سردار. ریش سفید قوم. و رجوع به پذیرفتار شود
