معنی پذیرفتنی - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با پذیرفتنی
پذیرفتنی
- پذیرفتنی
- در خور پذیرفتن قبول کردنی پذرفتنی، باور کردنی قابل قبول، سندی که قابل قبول باشد
فرهنگ لغت هوشیار
پذیرفتنی
- پذیرفتنی
- درخور پذیرفتن. قبول کردنی. قابل قبول، در اصطلاح بانک سندی که قابل قبول باشد
لغت نامه دهخدا
پذیرفتنی
- پذیرفتنی
- باورکردنی، پسندیده، قابل قبول، مطلوب، مقبول، موردپسند
متضاد: غیرقابل قبول، نپذیرفتنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پذیرفتن
- پذیرفتن
- قبول کردن، اجابت کردن
بر عهده گرفتن
کسی را نزد خود بار دادن، پذیرایی کردن
فرهنگ فارسی عمید
پذیرفتن
- پذیرفتن
- برداشتن، قبول کردن، به عهده گرفتن، استجابت، اقرار کردن
فرهنگ فارسی معین