پذیرفتکار پذیرفتکار قبول کننده پذیرفتار، فرمانبردار مطاوع، مقر معترف خستو، سردار ریش سفید قوم زعیم فرهنگ لغت هوشیار
پذرفتکاری پذرفتکاری قبول پذرفتاری، فرمانبرداری اطاعت، اقرار اعتراف، آفرین درود دعا اعتذار معذرت فرهنگ لغت هوشیار
پذرفتگار پذرفتگار قبول کننده، پذیرنده، ضامن، کفیل، متعهد، برای مِثال چو روشن گشت بر شاپور کارش / به صد سوگند شد پذرفتگارش (نظامی۲ - ۲۸۵)، فرمان بردار فرهنگ فارسی عمید
پذرفتگار پذرفتگار پذیرفتگار. قبول کننده. پذیرنده. مطاوع. معترف. پذرفتار. و برای معانی این کلمه رجوع به پذرفتار شود: چو روشن گشت بر شاپور کارش به صد سوگند شد پذرفتگارش. نظامی. ، فرمانبردار لغت نامه دهخدا