جدول جو
جدول جو

معنی پاپیتال - جستجوی لغت در جدول جو

پاپیتال
گیاهی با گل های سبز و میوۀ سیاه که به درخت و سایر اشیای مجاور خود می پیچد و بالا می رود، شاخه های آن به هر جا بچسبد ریشه های فرعی تولید می کند، عشقه، لوک، جلبوب، دارسج، ازفچ، غساک، لبلاب، نیژ، نویچ، بدسگان، سن، فژغند، فرغند
تصویری از پاپیتال
تصویر پاپیتال
فرهنگ فارسی عمید
پاپیتال
نوعی از پیچک، پلک، دردس، ولو، بلوه
لغت نامه دهخدا
پاپیتال
عشقه
تصویری از پاپیتال
تصویر پاپیتال
فرهنگ لغت هوشیار
پاپیتال
گیاهی است بالا رونده با برگ های درشت و ساقه های نازک، میوه عشقه دارای اثر مسهلی است ولی خالی از سمیت نیست، عشقه
تصویری از پاپیتال
تصویر پاپیتال
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاپیچال
تصویر پاپیچال
پاپیتال، گیاهی با گل های سبز و میوۀ سیاه که به درخت و سایر اشیای مجاور خود می پیچد و بالا می رود، شاخه های آن به هر جا بچسبد ریشه های فرعی تولید می کند، عشقه، لوک، جلبوب، دارسج، ازفچ، غساک، لبلاب، نیژ، نویچ، بدسگان، سن، فژغند، فرغند
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی از نوع باقلا با برگ های درشت بیضی که دانه های آن دارای مادۀ استریکنین است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایمال
تصویر پایمال
پامال، چیزی که زیر پا مالیده شده، لگدکوب شده، پست و زبون شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاپیتول
تصویر کاپیتول
کلابرگ، ساقه یا نهنجی که گل های کوچک بسیار بر روی آن قرار می گیرند مانند گل آفتابگردان، کاپیتول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاپیتان
تصویر کاپیتان
خلبان، ناخدای کشتی، بازیکنی که در حین بازی هدایت گر و سخن گوی تیم است
فرهنگ فارسی عمید
کاپیتن، رجوع بکاپیتن ش-ود
لغت نامه دهخدا
گوی باشد که بافندگان گاه بافندگی پای در آن آویزند، پاچال، (برهان)، پاچاه، پاچامه
لغت نامه دهخدا
لگدکوب، پی خسته، مدعوس، پی سپر، خراب، (غیاث اللغات) نیست و نابود:
سواران همی گشته بی توش و هال
پیاده زپیلان شده پایمال،
اسدی،
چه کرده ام که مرا پایمال غم کردی
چه اوفتاد که دست جفا برآوردی،
خاقانی،
، پائین پای، صف نعال:
تارک گردونت اندر پایمال
ابلق ایامت اندر پایگاه،
انوری،
- پایمال کردن، سپردن زیر پای، پاسپر کردن، پی سپر کردن، پی خسته کردن، لگدکوب کردن، له کردن در زیر پای، پامال کردن، توطؤ، توطئه، تکتکه،
بسا نام نیکوی پنجاه سال
که یک کار زشتش کند پایمال،
سعدی،
- امثال:
زور حق را پایمال کند، الحکم لمن غلب، فرمان چیره راست
لغت نامه دهخدا
سن پاپیاس کشیشی از اهل هیراپولیس که ظاهراً در آغاز قرن دوم میلادی میزیست و بنابه روایتی قدیم شاگرد و پیرو یوحنا القدیس بوده است، وی تفسیری بر انجیل بزبان یونانی نگاشت که اکنون قسمتی از آن در دست است
لغت نامه دهخدا
سرمایه، دارائی، پایتخت، کرسی نشین، حاکم نشین
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
قسمی حبوب از نوع باقلی که دانه های آن 1/5 درصد حاوی استریکنین است
لغت نامه دهخدا
قهرمان کمدی ایتالیائی از قبیل دلقکان و مسخرگان
لغت نامه دهخدا
تصویری از پایمال
تصویر پایمال
لگدکوب، خراب
فرهنگ لغت هوشیار
گودال زیر پای جولاهگانگودالی که نانوا بقال یا آشپز در آن میایستد و چیز میفروشد، گودالی که شیر در آن جمع کنند و فروشند
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره لوگانیها که بعضی از گونه هایش بشکل درختچه نیز میباشد. برگهایش بیضوی شکل و 3 تا 5 رگبرگ اصلی بمحاذات دمبرگ آن در طول برگ قرار دارد باقلای اجناز باقلای مسهل هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتال
تصویر پاتال
پیر ناتوان: از این پیر و پاتالها کاری ساخته نیست
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پهلوان پنبه رستم نما بنگرید به کپیتن سلطان سروان، فرمانده، ناخدای کشتی، رهبر تیم ورزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپیتول
تصویر کاپیتول
ایتالیایی بارو باروی رم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپیتال
تصویر کاپیتال
سرمایه، دارائی، کرسی نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپیتان
تصویر کاپیتان
سروان، فرمانده، خلبان، ناخدا، رهبر یک تیم ورزشی، سریار (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایمال
تصویر پایمال
لگدکوب شده، از بین رفته، زبون، پست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاپیتال
تصویر کاپیتال
سرمایه، ثروت، دارایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاتال
تصویر پاتال
پیر، ناتوان
فرهنگ فارسی معین
ناخدا، ناوبان، ارشد، رهبر، فرمانده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پای خست، لگدکوب، لگدمال، تباه، تلف، خراب، کوفته، نابود، هدر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پیر و چروکیده
فرهنگ گویش مازندرانی