معنی کاپیتان - فرهنگ فارسی معین
معنی کاپیتان
- کاپیتان
- سروان، فرمانده، خلبان، ناخدا، رهبر یک تیم ورزشی، سریار (واژه فرهنگستان)
تصویر کاپیتان
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با کاپیتان
کاپیتان
- کاپیتان
- فرانسوی پهلوان پنبه رستم نما بنگرید به کپیتن سلطان سروان، فرمانده، ناخدای کشتی، رهبر تیم ورزش
فرهنگ لغت هوشیار
کاپیتان
- کاپیتان
- خلبان، ناخدای کشتی، بازیکنی که در حین بازی هدایت گر و سخن گوی تیم است
فرهنگ فارسی عمید
کاپیتان
- کاپیتان
- قهرمان کمدی ایتالیائی از قبیل دلقکان و مسخرگان
لغت نامه دهخدا
کاپیتال
- کاپیتال
- سرمایه، دارائی، پایتخت، کرسی نشین، حاکم نشین
لغت نامه دهخدا
کاپستان
- کاپستان
- حاکم نشین کانتن ’هرولت’ بخش ’بزیه’ واقع در ساحل مِدی، نزدیک آبگیر کاپستان. جمعیت 4039 تن. انواع شراب
لغت نامه دهخدا