جدول جو
جدول جو

معنی پابس - جستجوی لغت در جدول جو

پابس
دلیر، ماندگار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پارس
تصویر پارس
(پسرانه)
نام قومی از اقوام آریایی که در قسمت جنوبی ایران سکونت کرده بودند، نام ناحیه ای که قوم پارس درآنجا سکونت کرده بودند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پارس
تصویر پارس
قومی آریایی نژاد که در زمان قدیم در پارس و عیلام سکنی اختیار کرده و مرکّب از چند قبیلۀ برزگر و چند قبیلۀ صحرانشین بودند
بانگ سگ در موقع حمله، عوعو
پارس کردن: عوعو کردن سگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حابس
تصویر حابس
حبس کننده، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، ناهی، وازع، زاجر، معوّق، مناع، رادع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پابست
تصویر پابست
پابند، کسی که علاقه مند به کاری یا چیزی باشد، کنایه از مقید، گرفتار، شفته، بنیاد عمارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عابس
تصویر عابس
اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، عبّاس، گره پیشانی، ترش روی، بداخم، اخم رو، سخت رو، بداغر، دژبرو، تندرو، تیموک، زوش، متربّد، روترش، ترش رو، عبوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پابوس
تصویر پابوس
پا بوسیدن، بوسیدن پای کسی، کنایه از زیارت کردن، کنایه از به دیدار شخص بزرگی رفتن، آنکه پای کسی را ببوسد، پابوسنده، کسی که به دیدار شخص بزرگی برود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قابس
تصویر قابس
آتش خواه، آتش خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یابس
تصویر یابس
خشک، سفت و سخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پامس
تصویر پامس
پابند، گرفتار، بیچاره، درمانده، برای مثال خدایگانا پامس به شهر بیگانه / فزون از این نتوانم نشست دستوری (دقیقی - لغت فرس - پامس)
فرهنگ فارسی عمید
(پْلِ / پِ لِ بِ)
پله بیوس (فرانسوی: پلبئین). این کلمه بر طبقات عوام مدنیۀ روم قدیم اطلاق میشد. مقابل پاتریسین
لغت نامه دهخدا
(بِ / سِن ن / سِ)
بزادبرآمده. آنکه سنی از او گذشته باشد.
- پابسن گذاشتن، به سنین میان جوانی و پیری رسیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پارس
تصویر پارس
آواز سگ، عوعو، هفهف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فابس
تصویر فابس
فاباس یونانی تازی گشته باسمر (باقلا) از گیاهان باقلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پابوس
تصویر پابوس
تشرف بخدمت، زیارت، بپابوس علی بن موسی الرضا علیه السلام مشرف شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پامس
تصویر پامس
گرفتار، بیچاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لابس
تصویر لابس
پوسید جامه پوش پوشنده (جامه) جامه پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابس
تصویر قابس
آتشجوی، درخشان آتشخواره سوزنده درخشان: شهاب قابس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یابس
تصویر یابس
خشک، خشکی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عابس
تصویر عابس
ترشروی، شیر جانور
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره چتریان که در کنار نهرها در چمنزارها و باغها میروید و بیشتر سایه طلب است. ساقه ها و برگهای جوان این گیاه بعنوان سبزی خوراکی در سالاد مصرف میشود و در تداوی بعنوان مدر و دافع عفونتها مستعمل است حشیشه المعز رجل المعز حشیشه النقرس انجلیقای صغیر بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابس
تصویر تابس
دیگرگون شدن، نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حابس
تصویر حابس
حبس کننده، محبوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خابس
تصویر خابس
شیر بیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پابست
تصویر پابست
پای بند پای بست مقید، دلباخته، بنیاد عمارت پای بست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لابس
تصویر لابس
((بِ))
پوشنده (جامه)، جامه پوشیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پابست
تصویر پابست
((بَ))
مقید، دلباخته، کرسی ساختمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یابس
تصویر یابس
((ب))
خشک، سخت، رطب
یابس به هم بافتن: کنایه از سخنان در هم و برهم و بی معنی گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پامس
تصویر پامس
((مَ))
گرفتار، درمانده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالس
تصویر پالس
تکان، ضربان، نبض، تلفن مدت زمان معینی برای مکالمات تلفنی درون شهری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پابوس
تصویر پابوس
بوسنده پا، پای بوسی، تشرف به خدمت، به، کسی رفتن به خدمت او رسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پارس
تصویر پارس
نام قوم ایرانی و محل سکونت ایشان در جنوب ایران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پارس
تصویر پارس
((اِصت.))
آواز سگ، عوعو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پارس
تصویر پارس
فارس
فرهنگ واژه فارسی سره
پای بست، پای بند، گرفتار، مقید، دلباخته، عاشق، مفتون، هواخواه، بنیان، شالوده
فرهنگ واژه مترادف متضاد