جدول جو
جدول جو

معنی وَاحِد - جستجوی لغت در جدول جو

وَاحِد
یک، یکی
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

فاحش، ناپسند، بی شرم، بی حیا، زبانی، محروم اخلاق، بی ادب
دیکشنری عربی به فارسی
قابل حذف، به علاوه، زیادی، اضافی، فراوان
دیکشنری عربی به فارسی
فرمانده، رهبر، مؤلّف، محدودکننده، پیشرو
دیکشنری عربی به فارسی
بی ثمر، خشک
دیکشنری عربی به فارسی
قابل توجّه، متوجّه شدن
دیکشنری عربی به فارسی
فاسدکننده، فاسد، در حال فساد، فاسدانه، عیب دار، زننده، آدم بدکار، فاسدشدنی، گندیده، کهنه، ویرانگر
دیکشنری عربی به فارسی
شارژ، کشتی باری
دیکشنری عربی به فارسی
هوشیار، آگاهانه
دیکشنری عربی به فارسی
ناهموار، برآمده
دیکشنری عربی به فارسی
پایین، کم
دیکشنری عربی به فارسی
مشخّص، روشن
دیکشنری عربی به فارسی
وسیع، گسترده
دیکشنری عربی به فارسی
فرسوده، رنگ پریده، پریده رنگ
دیکشنری عربی به فارسی
ولگرد، سرگردان
دیکشنری عربی به فارسی
وعده دهنده، امیدوار کننده
دیکشنری عربی به فارسی
یخ زده، سفت و سخت
دیکشنری عربی به فارسی
وارداتی، ورودی
دیکشنری عربی به فارسی
خنک، سرد
دیکشنری عربی به فارسی
جستجوگر، محقّق
دیکشنری عربی به فارسی
بی حسّ، خفته، بی حسّ کننده
دیکشنری عربی به فارسی
بی سن، جاودانه، جاویدان
دیکشنری عربی به فارسی
رهبر، پیشگام، ستوان
دیکشنری عربی به فارسی
گرفتار، در حال بازگشت، محبوس
دیکشنری عربی به فارسی
افسونگر، جادوگر، جذّاب، شعبده باز
دیکشنری عربی به فارسی
عمداً، غسل تعمید داد
دیکشنری عربی به فارسی
رو به بالا، در حال افزایش
دیکشنری عربی به فارسی
پرستش گر، یک نمازگزار
دیکشنری عربی به فارسی
خندیدن با صدای بلند، خندیدن، خندان، خنده کنان، خنده آور
دیکشنری عربی به فارسی
خردکننده، آسیاب
دیکشنری عربی به فارسی
رایج، غالب
دیکشنری عربی به فارسی
الزامی، وظیفه
دیکشنری عربی به فارسی