- وقع
- اهمیت، قدر، منزلت،
برای مثال هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد / که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم ، آسیب، گزند(سعدی۲ - ۵۰۳)
معنی وقع - جستجوی لغت در جدول جو
- وقع
- ارج پایگاه، ابر تنک، آوای سم، آوای کوبش، جای بلند بلندنا شکوه سهمگینی فرودآمدن، فرود آیی نزول، شرف اعتبار، مهابت: (گفت... امروز وقع وشکوه تو در دلهاء خاص و عام بیش از آنست که از آن این ملکان)
- وقع
- قدر، منزلت، فرود آمدن، فرود، نزول
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
واقعه، حادثه، کارزار، جنگ
وقعت و وقعه در فارسی پیکار کارزار
کار زار جنگ
چشمداشت
بزنگاه، هنگام
چشم داشتن، امید و انتظار
ویژگی نوشته ای که مهر یا امضا شده، مهر و امضا شده
انتظار حصول چیزی داشتن، در انتظار وقوع امری بودن، چشمداشت، امید، خواهش
لیسک (حلزون)
جای افتادن و جای واقع شدن
صادر کننده توقیع، کسی که اجازه نامه صادر کند
هنگام، فرصت
ارج نهادن ارزش بخشیدن اهمیت دادن توجه کردن: (نواب خانم از عالم عجب و غرور و کم خردی نواب مهد علیا را زیاده وقعی ننهاد)
ارج نهادن
پیسه شدن، بسنده کردن، تر شدن، جمع بقعه، فره جای ها جمع بقعه بقعه ها
ورستاد
زمان، هنگامه، وخت، گاه
نهش، برنهادن، نهشت
بشتافتن، در پی کردن جامه را
زدن با دست، رو با رو سخن گفتن، روی خوراک را خوردن، رنگ پرید گی از ترس، بانگ کردن خروس جای بخش، خانه
ناحیه، کرانه، گوشه زمین
درد، بیماری، رنجوری
ناحیه، کرانه، گوشۀ زمین
حرص و علاقۀ شدید به چیزی
هم بستر شدن، مجامعت، جماع
مقداری از زمان، هنگام، گاه
صمغ درختی به همین نام با طعمی تلخ که مصرف دارویی دارد، بهش، خشل، مقل، مقل ازرق، مقل مکی، مقل عربی، مقل یهود، وقل، راحة الاسد
نوعی درخت خرمای هندی
نوعی درخت خرمای هندی