ابر که در آن امید باران باشد، یا ابر تنک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به وقع شود، پای و سم سوده از سنگ و از زمین درشت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
ابر که در آن امید باران باشد، یا ابر تنک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به وَقْع شود، پای و سم سوده از سنگ و از زمین درشت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
ارج پایگاه، ابر تنک، آوای سم، آوای کوبش، جای بلند بلندنا شکوه سهمگینی فرودآمدن، فرود آیی نزول، شرف اعتبار، مهابت: (گفت... امروز وقع وشکوه تو در دلهاء خاص و عام بیش از آنست که از آن این ملکان)
ارج پایگاه، ابر تنک، آوای سم، آوای کوبش، جای بلند بلندنا شکوه سهمگینی فرودآمدن، فرود آیی نزول، شرف اعتبار، مهابت: (گفت... امروز وقع وشکوه تو در دلهاء خاص و عام بیش از آنست که از آن این ملکان)
خواب آخر شب. (اقرب الموارد) ، آسیب. (منتهی الارب) (آنندراج) ، آسیب کارزار که در پی یکدیگر آید. (منتهی الارب) (آنندراج). صدمه پس از صدمه. (اقرب الموارد). کارزار. (مهذب الاسماء) : ناقۀ صالح از حسد مکشید پایۀ وقعۀ جمل منهید. خاقانی. ، دفعه. یک بار. باری. (منتهی الارب) : یأکل الوجبه و یتبرز الوقعه، باری میخورد و باری می رید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، اسم است از وقع الطائر هنگامی که از پرواز خود فرودآید. (اقرب الموارد)
خواب آخر شب. (اقرب الموارد) ، آسیب. (منتهی الارب) (آنندراج) ، آسیب کارزار که در پی یکدیگر آید. (منتهی الارب) (آنندراج). صدمه پس از صدمه. (اقرب الموارد). کارزار. (مهذب الاسماء) : ناقۀ صالح از حسد مکشید پایۀ وقعۀ جمل منهید. خاقانی. ، دفعه. یک بار. باری. (منتهی الارب) : یأکل الوجبه و یتبرز الوقعه، باری میخورد و باری می رید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، اسم است از وقع الطائر هنگامی که از پرواز خود فرودآید. (اقرب الموارد)
بلارسیده و سختی کشیده، سفردیده از مردم و شتر و خر، پشت ریش شده از خر و از شتر. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). بعیر موقع، شتر پشت ریش از بسیاری اسفار. (یادداشت مؤلف) ، راه نرم و کوفته، کارد و تیغ تیزکرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، نشان کرده شده بر نامه. توقیعکرده شده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث). صحه گذاشته شده. تأییدشده: مناشیر تقدیر به موافقت تدبیر او موقع و امثلۀ قضا بر موجب رضای او موشح. (سندبادنامه ص 274) ، بلندکرده شده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث)
بلارسیده و سختی کشیده، سفردیده از مردم و شتر و خر، پشت ریش شده از خر و از شتر. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). بعیر موقع، شتر پشت ریش از بسیاری اسفار. (یادداشت مؤلف) ، راه نرم و کوفته، کارد و تیغ تیزکرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، نشان کرده شده بر نامه. توقیعکرده شده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث). صحه گذاشته شده. تأییدشده: مناشیر تقدیر به موافقت تدبیر او موقع و امثلۀ قضا بر موجب رضای او موشح. (سندبادنامه ص 274) ، بلندکرده شده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث)
نرم سپرندۀ زیر پای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آنکه با چکش و مطرقه می زند بر چیزی، آنکه تیزمی کند کارد و تیغ را، نشان کننده بر نامه. کسی که توقیع می نویسد بر نامه. (ناظم الاطباء)
نرم سپرندۀ زیر پای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آنکه با چکش و مطرقه می زند بر چیزی، آنکه تیزمی کند کارد و تیغ را، نشان کننده بر نامه. کسی که توقیع می نویسد بر نامه. (ناظم الاطباء)
چشم داشتن. (زوزنی) (دهار) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). چشم داشتن به وقوع چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چشم داشت و امید و انتظار و آرزو در خواست. (از ناظم الاطباء). ترقب و انتظار. چشم داشت. بیوسیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و با لفظ داشتن و کردن مستعمل است. (آنندراج) : غایت نادانی است... توقع دوستان... بی وفاداری. (کلیله و دمنه). توقع به کرم اخلاق خداوندی آن است که به بخشیدن خون او بر بنده منت نهند. (گلستان). توقع به کرم اخلاق مردان چنان است که یکی روز به نان و نمک با ما موافقت کنید. (گلستان). گر گدا پیشرو لشکر اسلام بود کافر از بیم توقع برود تا در چین. سعدی (گلستان). توقع براند ز هر مجلست بران از خودت تا نراندکست. سعدی (بوستان). طمع بود شعرا را ز اسخیا لیکن توقع از شعرا رسم اسخیا نبود. سلمان ساوجی. رجوع به ترکیبهای این کلمه شود
چشم داشتن. (زوزنی) (دهار) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). چشم داشتن به وقوع چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چشم داشت و امید و انتظار و آرزو در خواست. (از ناظم الاطباء). ترقب و انتظار. چشم داشت. بیوسیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و با لفظ داشتن و کردن مستعمل است. (آنندراج) : غایت نادانی است... توقع دوستان... بی وفاداری. (کلیله و دمنه). توقع به کرم اخلاق خداوندی آن است که به بخشیدن خون او بر بنده منت نهند. (گلستان). توقع به کرم اخلاق مردان چنان است که یکی روز به نان و نمک با ما موافقت کنید. (گلستان). گر گدا پیشرو لشکر اسلام بود کافر از بیم توقع برود تا در چین. سعدی (گلستان). توقع براند ز هر مجلست بران از خودت تا نراندکست. سعدی (بوستان). طمع بود شعرا را ز اسخیا لیکن توقع از شعرا رسم اسخیا نبود. سلمان ساوجی. رجوع به ترکیبهای این کلمه شود
سختی و آسیب کارزار. (غیاث اللغات) ، جنگ. کارزار. (مهذب الاسماء). - وقعت افتادن، جنگ پیش آمدن: مهلب بن ابی صفره را با وی وقعت افتاد. (مجمل التواریخ). رجوع به وقعه شود
سختی و آسیب کارزار. (غیاث اللغات) ، جنگ. کارزار. (مهذب الاسماء). - وقعت افتادن، جنگ پیش آمدن: مهلب بن ابی صفره را با وی وقعت افتاد. (مجمل التواریخ). رجوع به وقعه شود