جدول جو
جدول جو

معنی موقع

موقع
صادر کننده توقیع، کسی که اجازه نامه صادر کند
تصویری از موقع
تصویر موقع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با موقع

موقع

موقع
نرم سپرندۀ زیر پای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آنکه با چکش و مطرقه می زند بر چیزی، آنکه تیزمی کند کارد و تیغ را، نشان کننده بر نامه. کسی که توقیع می نویسد بر نامه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

موقع

موقع
بلارسیده و سختی کشیده، سفردیده از مردم و شتر و خر، پشت ریش شده از خر و از شتر. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). بعیر موقع، شتر پشت ریش از بسیاری اسفار. (یادداشت مؤلف) ، راه نرم و کوفته، کارد و تیغ تیزکرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، نشان کرده شده بر نامه. توقیعکرده شده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث). صحه گذاشته شده. تأییدشده: مناشیر تقدیر به موافقت تدبیر او موقع و امثلۀ قضا بر موجب رضای او موشح. (سندبادنامه ص 274) ، بلندکرده شده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث)
لغت نامه دهخدا

موقع

موقع
مَوقِع. (آنندراج). جای افتادن و جای واقع شدن. (آنندراج). رجوع به مَوقِع شود
لغت نامه دهخدا