چشم داشتن. (زوزنی) (دهار) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). چشم داشتن به وقوع چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چشم داشت و امید و انتظار و آرزو در خواست. (از ناظم الاطباء). ترقب و انتظار. چشم داشت. بیوسیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و با لفظ داشتن و کردن مستعمل است. (آنندراج) : غایت نادانی است... توقع دوستان... بی وفاداری. (کلیله و دمنه). توقع به کرم اخلاق خداوندی آن است که به بخشیدن خون او بر بنده منت نهند. (گلستان). توقع به کرم اخلاق مردان چنان است که یکی روز به نان و نمک با ما موافقت کنید. (گلستان). گر گدا پیشرو لشکر اسلام بود کافر از بیم توقع برود تا در چین. سعدی (گلستان). توقع براند ز هر مجلست بران از خودت تا نراندکست. سعدی (بوستان). طمع بود شعرا را ز اسخیا لیکن توقع از شعرا رسم اسخیا نبود. سلمان ساوجی. رجوع به ترکیبهای این کلمه شود