جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با وقعه

وقعه

وقعه
هیأت ِ افتادن. (منتهی الارب) (آنندراج). برای نوع است. (از اقرب الموارد). گویند: انه لحسن الوقعه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

وقعه

وقعه
یکی وقع به معنی سنگ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به وقع شود
لغت نامه دهخدا

وقعه

وقعه
خواب آخر شب. (اقرب الموارد) ، آسیب. (منتهی الارب) (آنندراج) ، آسیب کارزار که در پی یکدیگر آید. (منتهی الارب) (آنندراج). صدمه پس از صدمه. (اقرب الموارد). کارزار. (مهذب الاسماء) :
ناقۀ صالح از حسد مکشید
پایۀ وقعۀ جمل منهید.
خاقانی.
، دفعه. یک بار. باری. (منتهی الارب) : یأکل الوجبه و یتبرز الوقعه، باری میخورد و باری می رید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، اسم است از وقع الطائر هنگامی که از پرواز خود فرودآید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

رقعه

رقعه
نامۀ کوچک، نوشتۀ کوتاه، وصله ای که به لباس می دوزند، صفحۀ شطرنج یا نرد، قطعه ای از چیزی که بر آن می نوشتند مانند پوست، کاغذ یا پارچه
رقعه
فرهنگ فارسی عمید