- وقاف
- همدوشی همکاری هم پشتی: در کار یا در پیکار، ایستادگی، خواستاری
معنی وقاف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع وقف، املاکی که برای کمک به بینوایان بر مزارها یا مساجد وقف میشود
وقف ها، ایستادن ها، جمع واژۀ وقف
آگاه
زن دانا زن استاد
هم بستر شدن، مجامعت، جماع
وصف کننده، عارف به وصف و بیان حال، پزشک
وقف کننده، داننده و آگاه، ایستاده، بازایستاده
حالت فرد بامتانت و سنگین، آرامی، آهستگی، شکوه و جلال، عظمت
مستحضر، خبیر، مطلع، خبردار، دانا
پالان
آگاهی، ایستیدگی، پی بردن -1 ایستادن، آگاه شدن، ایست توقف: (و ایستادن در موقف وقوف طاعت توقفی نماید عنان یکران دولت بر آن سمت معطوف فرماییم)، آگاهی اطلاع. یا اهل وقوف. بااطلاع و تجربه
تازیانه، وسه وسه چوبدستی (عصا)، شمشیر، رسن ریسمان
در افتادن با یکدیگر، گادن گاییدن مجامعت کردن، مجامعت آمیزش
گردن شکن، جنگجو
زیور هنگ (برهان در لغت فرس برابر با نگه داشتن و تیمار بردن آمده) آهستگی آرامیدگی گرانسنگی شکیبایی بزرگواری آهسته وبردبارگردیدن، آهستگی و بردباری حلیم: (الماخوبیش آنکه مردم را لباس وقار و آرام دهد) یا اهل وقار. باوقار. یا با وقار. یا بی وقار. بی تمکین سبک بی ثبات
روشنبین تیز هوش تیز خاطر روشن ضمیر: (طبعی نقاد و ذهنی و قاد و نظمی سریع و خاطری مطیع داشت)
بی شرم: زن یا مرد، سم سخت
ستاینده، زابشناس، بیماری شناس پزشک بسیار وصف کننده وصف شناس
آگاهی، ایستادن
تیزذهن، دریابنده
Stateliness
majestade
majestad
majestatyczność
величественность
величність