جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با وقوف

وقوف

وقوف
آگاهی، ایستیدگی، پی بردن -1 ایستادن، آگاه شدن، ایست توقف: (و ایستادن در موقف وقوف طاعت توقفی نماید عنان یکران دولت بر آن سمت معطوف فرماییم)، آگاهی اطلاع. یا اهل وقوف. بااطلاع و تجربه
وقوف
فرهنگ لغت هوشیار

وقوف

وقوف
جَمعِ واژۀ وقف، جَمعِ واژۀ واقف. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

وقوع

وقوع
افتادن، فرود آمدن، قرار گرفتن، واقع شدن، در علوم ادبی مکتبی در شعر فارسی قرن دهم که ویژگی عمدۀ آن بیان واقعیت و پرهیز از اغراق های شاعرانه بود، واسوخت
وقوع
فرهنگ فارسی عمید