جدول جو
جدول جو

معنی ورض - جستجوی لغت در جدول جو

ورض
(فَ)
غائط تنک انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج). نازک و رقیق مدفوع انداختن. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به یک بار خایه نهادن مرغ. (منتهی الارب) (آنندراج). تخم نهادن ماکیان یک بار بدون دشواری و سختی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرض
تصویر فرض
(پسرانه)
پنداشت، تصور، آنچه به طور موقت به عنوان حقیقت یا واقعیت مطرح می شود بدون آنکه درستی آن ثابت شده باشد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورغ
تصویر ورغ
بندی که از چوب و علف یا سنگ و خاک برای برگرداندن مجرای آب بر روی نهر می بستند، برای مثال آب هر چه بیشتر نیرو کند / بند ورغ سست بوده بفگند (رودکی - ۵۳۲)
فروغ، روشنی، برای مثال گل را چه گرد خیزد از ده گلاب زن؟ / مه را چه ورغ بندد از صد چراغ دان؟ (کلیله و دمنه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورق
تصویر ورق
کاغذ، برگ، واحد شمارش کاغذ، هر نوع صفحۀ فلزی پهن و نازک مثلاً ورق آلومینیوم،
هر یک از کارت های مقوایی مصور و مستطیل شکل که برای هر نوع بازی قمار، بازی قمار با کارت های شکل دار مثلاً داشتند ورق بازی می کردند، برگ درخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورک
تصویر ورک
استخوان ران، بالای ران، کفل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرض
تصویر فرض
فرضه، محل عرضۀ کالا، بندرگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورم
تصویر ورم
یاد، حافظه، به یاد نگه داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرض
تصویر عرض
نفس، ذات، جسد، ناموس و آبروی شخص، حسب و نسب که انسان به آن فخر می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارض
تصویر ارض
زمین، سطحی که در زیر پا قرار دارد مثلاً چادرش روی زمین کشیده می شد
ارض اقدس: کنایه از شهر مشهد. به مناسبت وجود آرامگاه علی بن موسی الرضا
ارض موعود: کنایه از سرزمین کنعان، فلسطین. به مناسبت اینکه حضرت موسی به بنی اسرائیل وعدۀ بازگشت به آنجا را داده بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرض
تصویر فرض
آنچه به عنوان واقعیت موجود پذیرفته می شود تا درستی یا نادرستی آن بعداً معلوم شود، فرضیه، تصور
واجب، امر لازم و ضروری، آنچه خداوند بر انسان واجب کرده، فریضه
نوعی خرما
فرض کردن: پنداشتن، گمان کردن، واجب دانستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرض
تصویر حرض
ناتوان شدن، علیل شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورع
تصویر ورع
دوری کردن از گناه، پرهیزکاری، پارسایی
در تصوف دوری کردن از شبهات از ترس ارتکاب محرّمات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورا
تصویر ورا
مخفّف ترکیب او را، مخفّف ترکیب وی را
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرض
تصویر عرض
روی کوه، گردنۀ کوه، میان دریا، جانب، ناحیه، کرانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرض
تصویر عرض
متاع، کالا، بیماری و ناخوشی، آنچه برای شخص پیش بیاید، چیزی که دوام و بقا نداشته باشد، مقابل جوهر، در فلسفه آنچه قائم به غیر باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرض
تصویر غرض
قصد، مقصود، هدف، قصد و اراده به صلاح خود و زیان دیگری، نشانۀ تیر، هدف
غرض داشتن: دارای قصد و هدف بودن، قصدی به سود خود و زیان دیگری داشتن، کینه و دشمنی داشتن
غرض شخصی: کینه داشتن نسبت به کسی
غرض و مرض: کنایه از کینه و دشمنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورم
تصویر ورم
برآمدگی در بدن به واسطۀ آسیب یا صدمه یا بیماری، آماس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورا
تصویر ورا
سوا، جز، عقب، پس، پشت
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
نعت فاعلی از ایراض. (از منتهی الارب، مادۀ ارض). مبتلا گرداننده به مرض زکام. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حرض
تصویر حرض
فساد و تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرض
تصویر آرض
سزاوارتر، شایسته تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرض
تصویر جرض
گلوگیر، خدو خورد فرو خوردن آب دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برض
تصویر برض
اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روض
تصویر روض
بوستان سبزه زار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرض
تصویر مرض
بیماری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ورق
تصویر ورق
برگ، برگه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ورم
تصویر ورم
آماس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ورن
تصویر ورن
شهوت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ورت
تصویر ورت
عوض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ورچ
تصویر ورچ
معجزه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ورز
تصویر ورز
تمرین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غرض
تصویر غرض
چشم داشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرض
تصویر فرض
انگار، انگاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قرض
تصویر قرض
وام، بدهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عرض
تصویر عرض
پهنا
فرهنگ واژه فارسی سره