غائط تنک انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج). نازک و رقیق مدفوع انداختن. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به یک بار خایه نهادن مرغ. (منتهی الارب) (آنندراج). تخم نهادن ماکیان یک بار بدون دشواری و سختی. (ناظم الاطباء)
غائط تنک انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج). نازک و رقیق مدفوع انداختن. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به یک بار خایه نهادن مرغ. (منتهی الارب) (آنندراج). تخم نهادن ماکیان یک بار بدون دشواری و سختی. (ناظم الاطباء)
بندی که از چوب و علف یا سنگ و خاک برای برگرداندن مجرای آب بر روی نهر می بستند، برای مثال آب هر چه بیشتر نیرو کند / بند ورغ سست بوده بفگند (رودکی - ۵۳۲) فروغ، روشنی، برای مثال گل را چه گرد خیزد از ده گلاب زن؟ / مه را چه ورغ بندد از صد چراغ دان؟ (کلیله و دمنه)
بندی که از چوب و علف یا سنگ و خاک برای برگرداندن مجرای آب بر روی نهر می بستند، برای مِثال آب هر چه بیشتر نیرو کند / بند ورغ سست بوده بفگند (رودکی - ۵۳۲) فروغ، روشنی، برای مِثال گل را چه گَرد خیزد از ده گلاب زن؟ / مَه را چه ورغ بندد از صد چراغ دان؟ (کلیله و دمنه)
کاغذ، برگ، واحد شمارش کاغذ، هر نوع صفحۀ فلزی پهن و نازک مثلاً ورق آلومینیوم، هر یک از کارت های مقوایی مصور و مستطیل شکل که برای هر نوع بازی قمار، بازی قمار با کارت های شکل دار مثلاً داشتند ورق بازی می کردند، برگ درخت
کاغذ، برگ، واحد شمارش کاغذ، هر نوع صفحۀ فلزی پهن و نازک مثلاً ورق آلومینیوم، هر یک از کارت های مقوایی مصور و مستطیل شکل که برای هر نوع بازی قمار، بازی قمار با کارت های شکل دار مثلاً داشتند ورق بازی می کردند، برگ درخت
زمین، سطحی که در زیر پا قرار دارد مثلاً چادرش روی زمین کشیده می شد ارض اقدس: کنایه از شهر مشهد. به مناسبت وجود آرامگاه علی بن موسی الرضا ارض موعود: کنایه از سرزمین کنعان، فلسطین. به مناسبت اینکه حضرت موسی به بنی اسرائیل وعدۀ بازگشت به آنجا را داده بود
زمین، سطحی که در زیر پا قرار دارد مثلاً چادرش روی زمین کشیده می شد ارض اقدس: کنایه از شهر مشهد. به مناسبت وجود آرامگاه علی بن موسی الرضا ارض موعود: کنایه از سرزمین کنعان، فلسطین. به مناسبت اینکه حضرت موسی به بنی اسرائیل وعدۀ بازگشت به آنجا را داده بود
آنچه به عنوان واقعیت موجود پذیرفته می شود تا درستی یا نادرستی آن بعداً معلوم شود، فرضیه، تصور واجب، امر لازم و ضروری، آنچه خداوند بر انسان واجب کرده، فریضه نوعی خرما فرض کردن: پنداشتن، گمان کردن، واجب دانستن
آنچه به عنوان واقعیت موجود پذیرفته می شود تا درستی یا نادرستی آن بعداً معلوم شود، فرضیه، تصور واجب، امر لازم و ضروری، آنچه خداوند بر انسان واجب کرده، فریضه نوعی خرما فرض کردن: پنداشتن، گمان کردن، واجب دانستن
قصد، مقصود، هدف، قصد و اراده به صلاح خود و زیان دیگری، نشانۀ تیر، هدف غرض داشتن: دارای قصد و هدف بودن، قصدی به سود خود و زیان دیگری داشتن، کینه و دشمنی داشتن غرض شخصی: کینه داشتن نسبت به کسی غرض و مرض: کنایه از کینه و دشمنی
قصد، مقصود، هدف، قصد و اراده به صلاح خود و زیان دیگری، نشانۀ تیر، هدف غَرَض داشتن: دارای قصد و هدف بودن، قصدی به سود خود و زیان دیگری داشتن، کینه و دشمنی داشتن غَرَض شخصی: کینه داشتن نسبت به کسی غَرَض و مرض: کنایه از کینه و دشمنی