جدول جو
جدول جو

معنی عرض

عرض
نفس، ذات، جسد، ناموس و آبروی شخص، حسب و نسب که انسان به آن فخر می کند
تصویری از عرض
تصویر عرض
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عرض

عرض

عرض
متاع، کالا، بیماری و ناخوشی، آنچه برای شخص پیش بیاید، چیزی که دوام و بقا نداشته باشد، مقابلِ جوهر، در فلسفه آنچه قائم به غیر باشد
عرض
فرهنگ فارسی عمید

عرض

عرض
پیدا و آشکار گردیدن، ظاهر شدن پهنا ناموس، آبرو و شرف، نفس کالا، هر چیزی که قائم به غیر باشد (اعراض تسعه ارسطوئی از قبیل کم و کیف و این و)
فرهنگ لغت هوشیار

عرض

عرض
متاع، کالا، نا خوشی، بیماری، آن چه که دوام و بقا نداشته باشد، آن چه که قائم به دیگری است و از خود وجود مستقلی ندارد
عرض
فرهنگ فارسی معین

عرض

عرض
آشکار کردن، نشان دادن، بیان مطلب یا درخواستی با فروتنی و ادب، پهنا، مدت، زمان
عرض
فرهنگ فارسی معین

عرض

عرض
بیان مطلبی با احترام و ادب، نشان دادن، آشکار کردن، مقابلِ طول، پهنا،
کنایه از مدت، فاصله مثلاً در عرض یک ساعت تمام کارها را انجام داد،
سان دیدن از سپاهیان و تجهیزات آن ها، اداره و گرداندن امور سپاهیان،
جمع عروض، متاع، کالا، هر چیزی به جز مسکوک طلا و نقره
عرض حال: نامه ای که به دادگاه می نویسند و در آن تظلم می کنند، دادخواست
عرض جغرافیایی: در علم جغرافیا فاصلۀ زاویه ای بین مدار هر نقطه و دایرۀ استوا
عرض
فرهنگ فارسی عمید