جدول جو
جدول جو

معنی ارض

ارض
زمین، سطحی که در زیر پا قرار دارد مثلاً چادرش روی زمین کشیده می شد
ارض اقدس: کنایه از شهر مشهد. به مناسبت وجود آرامگاه علی بن موسی الرضا
ارض موعود: کنایه از سرزمین کنعان، فلسطین. به مناسبت اینکه حضرت موسی به بنی اسرائیل وعدۀ بازگشت به آنجا را داده بود
تصویری از ارض
تصویر ارض
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ارض

ارض

ارض
خوره. واحد آن: ارضه. (مهذب الاسماء). موریانه. ریونجه
لغت نامه دهخدا

ارض

ارض
زمین. (منتهی الأرب). زمی. غبرا. ام ّآدم. ام صبّار. ام عبید. ام کفاه. ابن حلاوه، آهسته و گران گردیدن. (منتهی الأرب) ، سخت دویدن. (منتهی الأرب) ، سطبر گردیدن ماست. ستبر شدن شیر. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). غلیظ شدن شیر و مثل آن، بریده شدن شیر. (منتهی الأرب) ، روان کردن خوی. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا

ارح

ارح
فراخپای هموار پای کسی که پایش گودی نداشته باشد پهن پا در پرندگان
ارح
فرهنگ لغت هوشیار