جدول جو
جدول جو

معنی ورشکسته - جستجوی لغت در جدول جو

ورشکسته
کسی که سرمایه و مال خود را ازدست داده تاجری که بر اثر پیشامدی سرمایه خود را از دست داده
فرهنگ لغت هوشیار
ورشکسته
((وَ شِ کَ تِ))
ورشکست. ورشکستن، کسی که سرمایه و مال خود را از دست داده
تصویری از ورشکسته
تصویر ورشکسته
فرهنگ فارسی معین
ورشکسته
بازرگانی که به واسطۀ خبط و اشتباه در تجارت زیان دیده و نتواند وام های خود را بپردازد، ورشکست
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرشکسته
تصویر سرشکسته
سر افکنده خجل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرشکسته
تصویر پرشکسته
پرنده ای که بالش شکسته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرشکسته
تصویر سرشکسته
کسی که سرش شکسته باشد، کنایه از سرافکنده، شرمسار، خواروخفیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورشکستی
تصویر ورشکستی
ورشکسته شسدن ورشکستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورشکستن
تصویر ورشکستن
ورشکسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشکسته
تصویر سرشکسته
((سَ. ش کَ تِ))
سرافکنده، خجل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورشکست
تصویر ورشکست
ورشکستن ورشکستن، ورشکسته ورشکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورشکست
تصویر ورشکست
ورشکستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورشکسته شدن
تصویر ورشکسته شدن
سرمایه خود را از دست دادن و مفلس شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر شکسته
تصویر پر شکسته
بال شکسته: مرغ پر شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلشکسته
تصویر دلشکسته
رنجیده آزرده، ناامید مایوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشکسته
تصویر پاشکسته
آنکه پای شکسته دارد، عاجز ناتوان، جمع پاشکستگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشکستن
تصویر برشکستن
اعراض کردن، ترک دادن منصرف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ور شکستن
تصویر ور شکستن
شکست خوردن در معامله، واماندن در کسب و تجارت، ورشکسته شدن، زیان دیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورشکستگی
تصویر ورشکستگی
ناداری و پریشانی، مفلسی، زیان دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشکستن
تصویر برشکستن
((بَ ش ِ کَ تَ))
دوری کردن، روی برتافتن، شمردن، حساب کردن
فرهنگ فارسی معین
حالت بازرگانی که در تجارت زیان دیده و بدهی او بیش از دارائیش باشد، درماندگی در کسب و تجارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاشکسته
تصویر پاشکسته
کسی یا چیزی که پایش شکسته باشد، کنایه از عاجز، ناتوان، زمین گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکسته
تصویر اشکسته
شکسته، تپه و ماهور زمین پر تپه و ماهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکسته
تصویر بشکسته
شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورجسته
تصویر ورجسته
برجسته و برآمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
منکسر، مکسور شدن و از هم جدا شدن و خرد شدن، خرد شده، نقیص درست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
مقابل درست، خرد شده، قطعه قطعه شده، کنایه از ویژگی کسی که بر اثر بیماری یا اندوه شادابی و جوانی خود را از دست داده باشد، کنایه از آزرده، ناراحت، غمگین، در هنر در خوش نویسی، یکی از خط های فارسی، برگرفته از خط نستعلیق که دارای انحنا و پیوستگی می باشد و در نامه نگاری ها به کار می رفته است، در موسیقی گوشه ای در آواز بیات ترک از ملحقات دستگاه ماهور، کنایه از شرمگین، خجل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
((ش کَ تِ))
خرد شده، مغلوب شده، آسیب دیده، خراب شده، پیر شده، سست، بی بنیه، نوعی خط که در آن بیشتر حروف متصل نوشته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
Broken, Shattered, Splintered
دیکشنری فارسی به انگلیسی
сломанный , разрушенный , расколотый
دیکشنری فارسی به روسی
kaputt, zerschmettert, gesplittert
دیکشنری فارسی به آلمانی
поламаний , розбитий , розколотий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
破碎的 , 裂开的
دیکشنری فارسی به چینی
quebrado, estilhaçado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
rotto, frantumato, scheggiato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی